Wednesday, 26 January 2011

دین در شهر؛ مطالعه ی موردی شهر تهران


دین در شهر
مطالعه ی موردی شهر تهران



سخنرانی در انجمن جامعه شناسی ایران. 9 اسفند 1388

سال گذشته بحثی داشتم تحت عنوان اسلام و علوم اجتماعی و به این نکته اشاره کردم که امروزه  اسلام، مشخصا  به دلیل حضور مسلمانان در اروپا و مسائلی که این حضور در جامعه میزبان ایجاد کرده است، به یکی از سرفصل های مطالعات علوم اجتماعی بدل گشته است. یکی از این مسائل، تامل در بحث جایگاه دین درحوزه عمومی/ خصوصی و مشخصا عینیت جامعه شناختی دین در شهر است. دین در فضای شهری چه نمودی می یابد؟ در شرایط تکثر فرهنگی و دینی و همچنین ظهور فرق و دینداری های جدید، ادیان تا کجا می توانند در شهر عینیت بیابند؟ آیا عینیت دین در شهرعامل انسجام است یا می تواند به چند پارگی و قطعه قطعه شدن شهر بیانجامد؟ آیا شهر منطقه فراغی است که در آن همگی می بایست تنها به عنوان شهروند حضور یابند یا شهر می تواند و باید از خلال معماری، مکان های عبادی، تبلیغات شهری و مدیریت زمان، بازتاب دهنده تکثر دینی، فرهنگی و قومی باشد؟
این بحث در اروپا در دو مقطع مطرح شد و به یک مساله ی اجتماعی بدل گشت. نخست مساله ی روسری اسلامی دختران در فرانسه و سپس مساله ی مناره ها در سوئیس. اولی به ممنوعیت روسری اسلامی در مدارس دولتی انجامید، ممنوعیتی که مساله را حل نکرد بلکه در واکنش روسری اسلامی را به آنچه که حجاب رادیکال می نامند ( حجابی که تمامی بدن از جمله صورت زنان را نیز می پوشاند) تبدیل نمود و مساله را پیچیده تر کرده است. دومی، با رای مردم سوئیس، به ممنوعیت ساخت مناره ها بر اساس قانون مقابله به مثل، انجامید. استدلال غالب این بود که مگر مسیحیان در برخی از کشورهای اسلامی اجازه دارند اعمال عبادی خود را به شکل علنی در حوزه ی عمومی انجام دهند، در نتیجه متقابلا ما نیز نباید اجازه دهیم مسلمانان، شهرهای ما را به اماکن تبلیغ دینی بدل کنند.  مسائلی چون عبادت در محل کار، انجام مناسک دینی - جشنها و سوگواری ها و تعزیه  در شهر-،... نیز نمونه ی دیگر از گرایش جدیدی  به تظاهر دینی در حوزه ی عمومی بود. وجود دیگر ادیان و همچنین ظهور جنبش های جدید دینی و فرقه های مذهبی که آنها نیز به نوبه ی خود خواستار عینیت بیشتری در فضای شهری بودند، این مساله را  به یک موضوع محوری بدل کرد و به برگزاری همایش هایی در پارلمان اروپا، در دانشگاهها و در مراکز تحقیقاتی انجامید و مواضع متفاوتی را برانگیخت. اروپای شرقی ها که در سالهای 40 و دوره ی حکومت کمونیستها تجربه ی اعمال سیاست های ضد مذهبی حکومتها را داشتند، نسبت به ممنوعیت تظاهر دینی در شهر هشدار دادند و از این موضع دفاع کردند که شهر می تواند مکان تجربه ی پلورالیسم دینی باشد. اروپای شمالی ها در زمینه ی پروتستانتیزم و کلیسای لوتری، از نقش انسجام بخش مدنی دین سخن گفتند. بر عکس فرانسوی ها در زمینه ی کاتولیک خود از لائیسیته دفاع می کردند و به تبع اروه کاکس بر این موضع تکیه داشتند که دین در همه جا عامل انسجام نیست. در ایرلند، در هند، در یوگسلاوی،  دین بیشتر عامل اختلاف بوده است تا  انسجام.
در این میان دو الگوی مدیریت شهری در برابر هم قرار می گرفتند. نخست: الگوی مولتی کولتورالیسم[1] که تکثر و نماد های شهری دین را می پذیرد و الگوی لائیسیته فرانسوی که در یک روایت شهر را منطقه فراغ، خارج از حضور ادیان و مجادلات دینی قلمداد می کند. هر دو الگو، در زمینه ی تفکیک گذاری نهادینه و تکثر دینی بوجود آمده است. تفکیک میان عرصه ها و قوه ها. تفکیک حوزه ی شهروندی و تعلقات دینی- من عامدانه از مفهوم سکولاریزاسیون استفاده نمی کنم چون معتقدم این ترم بیشتر ابهام زاست تا مسئله حل کن- در هر دو الگو ما در شرایطی هستیم که این تفکیک صورت گرفته است و مسئله بر سر مدیریت آن است. 
تهران، به نوبه ی خود چه الگویی از شهر را ارائه می دهد؟ عینیت دین در شهر تهران چیست؟  زمینه ای که در آن هر دو این پیش فرض ها غایبند. اروه کاکس از تعبیر شهرسکولار[2]، استفاده می کرد آیا ما می توانیم با بکار بردن دو گانه ی سکولار ساکره[3]، بگوییم که در تهران ما با الگوی شهر ساکره، شهر قدسی یا  دینی روبرو هستیم؟ در این صورت، تفاوت تهران با شهرهای سنتا دینی چون مشهد و قم که حول یک مکان مقدس شکل گرفته اند چیست؟
این سوالی بود که امسال با دانشجویان تلاش کردیم بدان پاسخ دهیم. مساله ما، سنجش عینیت شهری دین بود و برای اینکار ابزارمان دوربین عکاسی و میدان کار ما همه اماکن عمومی شهر تهران که نمادهای دینی، تبلیغات دینی، کالاهای دینی...در آن به چشم می خورد. در این جمع آوری داده ها، ما عامدانه آنچه را که مستقیما با سیاست در می آمیخت حذف کردیم. پرونده های ما، دین در خیابان و در تبلیغات خیابانی، بیلبوردها، دیوارها ی شهر، دروسایل نقلیه، مترو و اتوبوس، درمراکز خرید مدرن و سنتی (بازار)، در بیمارستان، در ورزشگاه، در دانشگاه و مدارس، در گورستان و در معماری شهری بود. این پرونده های مختلف هر کدام نیازمند تحلیل های جداگانه ای هستند و هر کدام از این موارد می توانند موضوع تحقیقات جامعه شناختی دانشجویان قرار گیرند تا بتوانیم طرح دقیقتری از دین در شهر بدست بیاوریم. 
با مطالعه ی میدان مورد تحقیق که همان شهر تهران باشد، چهار شاخص را به عنوان شاخص های عینیت شهری انتخاب کردیم: مکان، زمان، تحرک های شهری، نهادهای سیاستگذار. در این موارد، نقش دولت و سیاستگذاری های دولتی بسیار موثر و مداخله گر است. به عنوان نمونه، در کشوری که از قانون لائیسیته تبعیت می کند، در هیچ کدام از این چهار بخش شما با دین روبرو نیستید. جز مکان ها که حضوری خاموش در شهر دارند و اغلب به میراث فرهنگی کشور مربوطند.
1. تمک دینی مکان: شاخص ترین نماد دین در شهر، مکان دینی است. سنتا، شهرهای مذهبی، شهرهایی هستند که حول یک مکان مقدس، اغلب مزار یکی از شخصیتهای مذهبی شکل گرفته اند و به مکان زیارتی بدل می شوند. در ایران، مشهد و قم نمونه ی عالی شهرهای مذهبی هستند که نقش پایتخت های دینی را ایفا می کنند که به نظرم پرونده ی دیگری ست که قابلیت تحقیق دارد. با این شاخص، ما در شهر به سراغ بناها و فضا ها یی می رویم که با دین پیوند دارند یا با نمادهای دینی نشانه گذاری شده اند.
2. مدیریت زمان: در شهرهای مذهبی، زمان روزمره و هم مناسبت ها، از طریق دین مدیریت می شود. ناقوس کلیسا هنوز در بسیاری از روستاهای اروپا اعلام کننده ی زمان روزمره است و همچنین  مراسم روزهای یکشنبه یا مناسبت های مذهبی با ناقوس کلیسا در شهر طنین می یابد. اذان مسجد نیز همین نقش را ایفا می کند. با این تفاوت که، اذان اعلام کننده ی زمان عبادیست و نه زمان عرفی. زمانی که گاه با زندگی عرفی جامعه در تضاد می افتد.
3.تحرک های شهری: عینیت دینی شهر همچنین با شعائر و مناسک جمعی شاخص می شود.  عزاداری.، هئیت های سینه زنی، جشن های مذهبی که مردم را در فضای عمومی شهرگرد هم جمع می کند و تحرکی ایجاد می کند و همچنین  زیارت، که نمونه اش را در پای پیاده به حرم امام رضا رفتن، یا در اروپا به لورد رفتن، می توانیم ببینیم.
 4. سیاستگذاری دینی، شاخص دیگر ست که به دین در شهر عینیت می بخشند. شهر از خلال این سیاستگذاری ها، محل و فضای اعمال قدرت دینی است. این قدرت مشخصا از طریق نهادهای سیاستگذار اعمال می شود.  عینیت دین در شهر هم از خلال سیاستگذاری این نهادها و کارکرد هنجارساز و نظارت شهری آنهاست ( به عنوان نمونه، گشت ارشاد) و هم از طریق نهادهای خیریه، کمیته امداد، وقف، صندوق های صدقه.... که به جمع آوری کمک های مردم می پردازند. با توجه به این کارکرد، دین بمثابه ی یک قدرت شهری، ناظر اخلاق و امنیت اجتماعی و هم قدرت اقتصادی در شهر ظاهر می شود.
با این شاخص ها ما به سراغ جمع آوری داده ها و دسته بندی آنها در شهر می رویم. ابزارهای نظری ما در تحلیل این داده ها، دو مفهوم رایج در ادبیات جامعه شناختی دین است که از سال های هفتاد میلادی، توفیق بسیاری یافتند: مفهوم دین نهادینه[4] و دین اشاعه یافته یا منتشر[5] که دابلر طرح کرد.  یکی از نمونه های تحقیقی که از این دو مفهوم در توصیف موقعیت دین استفاده نمود، تحقیق روبرت تولر، جامعه شناس انگلیسی است. وی در کنفرانس بین المللی جامعه شناسی ادیان در سال 1983، که در لندن با موضوع دین در فضای عمومی برگزار شد، با استفاده از این دو مفهوم، به این نتیجه رسید که در انگلیس، به معنای دقیق کلمه، ما نه با سکولاریزاسیون به معنای کاهش نقش اجتماعی دین، بلکه با نهاد زدایی دینی مواجهیم، بدین معنا که یک حیات دینی در جامعه هست که خود را جدا از کلیسا تعریف می کند. تجارب دینی متعددند اما این تجارب بیش از بیش خارج از کنترل نهاد دینی هستند و خود را بی ارجاع به نهاد مشروع دین، تعریف می کنند. از نظر وی، همه ی شاخص ها خبر از افول دین نهادینه و ظهور یک دین منتشر می دهند که شکل غالب دینداری در اروپاست. نهادهای تاریخی رو به افولند اما اعتقادات و باورهای دینی همچنان باقی هستند و ما شاهد یک فرایند "دمکراتیزاسیون دین" هستیم به این معنا که باورها ی دینی از انحصار نهاد مشروع آن خارج شده است، در حالیکه فضای عمومی همچنان مصرف کننده ی اموال و کالاهای دینی است. ( 17 کنفرانس بین المللی ادیان. سپتامبر 1983 در لندن).

با شاخص هایی که ارائه کردم و با این ابزارهای نظری، ما به سراغ دین در شهر تهران می رویم. با توجه به محدودیت وقت، تنوع عکس ها و وجوه مختلفی که این پرونده دارد، من ناگزیر می کوشم توصیف و تحلیل را همزمان بکار گیرم. بدین معنا که پس از توصیف، در هر بخش طرح مساله کرده، بی آنکه در اینجا قصد ما پرداختن به همه این مسائل باشد.
1.     اولین نکته ای که در ایران به چشم می آید، در شرایطی که ما با تکثر دینی روبرو نیستیم، یکی گرفتن دین، با اسلام و مشخصا تشیع امامی است. دین عینیت یافته در شهر، دین رسمی اکثریت است. نمادهای شهری ادیان دیگر (آشوری ها، ارمنی ها، زرتشتیان، پروتستانها، یهودیان، و همچنین فرق دینی...) به چند مکان عبادی که اغلب قبل از انقلاب ساخته شده است و در مواردی به یک مدرسه و چند مرکز فرهنگی یا خیریه ( کتابخانه، انجمن سالمندان...) تقلیل می یابد. ظاهرا اهل تسنن نیز فاقد مکان عبادی در شهر تهرانند و دیگر فرق دینی یا ادیان قومی نیز از مکان های رسمی در شهر محرومند. در نتیجه دین عینیت یافته در شهر، دین رسمی کشور است و ادیان دیگر – جز مکان های سابق عبادی شان- عینیت شهری ندارند. در اینجا مسئله ای که مطرح می شود سهم اقلیت های دینی در فضای شهری است. سهم این اقلیت ها در شهر چیست؟ آیا این سیاست که دین به عرصه ی خصوصی تعلق ندارد و می تواند و باید در حوزه ی عمومی هم نمود پیدا کند، تنها مشمول دین رسمی کشور می شود؟ در این صورت به چه نامی می بایست ممنوعیت ساخت مناره ها یا حجاب در مدارس را در سویس و فرانسه، محکوم کرد؟
2.     دین نمایان در شهر، دین نهادینه است که به شکل عمودی سازماندهی و توزیع شده است. توزیع به این معنا که به سراغ آن تنها در مکان و زمان خاص نباید رفت. با همه ی عرصه های زندگی شهری پیوند زده شده است. هم به شکل تبلیغاتی...از خودپردازهای بانکی که تبلیغات دینی دارند ، تا بیمارستان ( هوالشافی، قران و کتابهای دعا در پشت اطاق عمل)، تا هنر و جشنواره هایش ، بازار و مکان های خرید (هوالرزاق)، آرایشگاهها (هوالجمیل) تا اماکن ورزشی، ... مدارس و دانشگاهها (جدا از آموزه های دینی در کلاس های درس، مراسمی چون ارائه کارت صلوات در مدارس، جشن روز سادات، هدیه دادن به کسانی که نام مذهبی دارند... )، و هم به شکل نمادی (صندوق های صدقات و نذورات...). مساله ای که در اینجا مطرح می شود، نسبت دین و فرهنگ است. می توان پرسید که آیا حضور گسترده دین در همه ی عرصه های زندگی روزمره، به دلیل سیاست گذاری های دینی از جانب مثلا دولت است یا به دلیل فرهنگ مشترک دینی مردم؟ به عنوان نمونه آیا مردم از نمادهای دینی در محل کار خود، به عنوان جواز کسب استفاده می کنند یا خیر این نمادها همواره بوده است و نشان از فرهنگ دینی مردم دارد. از طرفی می بایست به این نکته اشاره نمود که بر خلاف اروپا که به تعبیر الیویه روا، فرهنگ نه تنها خود را با دین تعریف نمی کند بلکه  در مواردی حتی در برابر دین هم قرار می گیرد، در ایران، دین هسته ی سخت فرهنگ را می سازد، در نتیجه نمی توان گفت که ما با یک سازماندهی دینی به شکل عمودی مواجه هستیم. اگر نمادهای دینی در سطح شهر چنین گسترده اند، این امر به دلیل خواست مردم و فرهنگ عمومی جامعه است. اما نکته ای که نباید از نظر دور داشت اینست که سازماندهی فضای شهری، از جانب مردم انجام نمی گیرد و در اختیار نهادهای دولتی است، در نتیجه به سختی می توان سهم باورهای فردی را از سیاستگذاری های دولتی جدا نمود.  
3.     وجود یک سیاستگذاری دینی که آموزه ها و نمادهای مشترک دینی را در همه نقاط شهر ترویج می کند. در اینجا می توان به "طرح تبلیغ موازین و فرهنگ اسلامی" اشاره کرد. در این طرح از دیوارهای شهری برای ترسیم آموزه های قرانی، احادیث یا جملات قصاری از ائمه استفاده شده است. استفاده از آیات قران در سطح متروی تهران و ایستگاه اتوبوس، بیلبوردها و همچنین پرده های تبلیغاتی در بزرگراهها، استفده از نام ائمه برای فضای سبز بزرگراهها، که در عکسها مشاهده کردیم، همگی نشان از یک سیاستگذاری مشخص شهری با هدف بازتاب دادن  یک همگرایی دینی است. اغلب مسئولان از اصطلاح "مهندسی" استفاده می کنند. مهندسی فرهنگی، مهندسی معنویت که متداول است و در اینجا می توان از مهندسی دینی نیز نام برد. سوال اما اینست: آیا معنویت، و دین، که بنا به تعریف دارای وجهی فردی، شخصی و رام نشدنی است، می توانند و باید موضوع مهندسی قرار گیرند؟ در این صورت آیا ما در برابر این سیاستگذاری دینی که با بخشنامه مدیریت و سازماندهی می شود، با واکنش و شکل گیری یک مقاومت روبرو نخواهیم بود؟
4.     این سیاستگذاری از جانب نهادهای مشخص مدیریت می شود. اگر دقت کنیم می بینیم که همه این نمادها و تبلیغات دارای یک متولی هستند به این معنا که اغلب آنها از سوی یک نهاد  امضا، تهیه و ارائه شده است. این نهادها متعدد و گسترده اند. از حوزه ی هنر، تا حوزه ی دانش را در برگرفته اند. تکثر و تعدد این نهادهای متولی این سوال را بوجود آورد که آیا ما با بوروکراتیزاسیون یا دیوانسالاری دین روبروییم؟ آیا شاخص های ارائه دهنده توسط وبر برای بوروکراسی (غیر شخصی بودن، مبتنی نبودن بر روابط،  قانونی بودن...) با آنچه که ما در عمل با آن سروکار داریم، منطبق است؟ در جامعه ای که هنوز اشک زنان و رشوه ی مردان، در حل مشکلات اداری تعیین کننده است و شیوه های کدخدامنشانه، استفاده از عناصر ذینفوذ، یا روابط قبیله ای و خانوادگی در حل بسیاری از مسائل کارساز است و برای آزادی یک زندانی، برای کسب اجازه ی احداث کارخانه، برای گرفتن قراری با یک پزشک معروف یا عمل جراحی، حتی برای معطل نشدن در صف، ... سهمیه ها عمل می کنند و سرمایه از همه نوع، سرمایه های اقتصادی و اجتماعی و نمادین به کار می افتند، آیا می توان از بوروکراسی نام برد؟ ظاهرا بوروکراسی تنها برای متن مردم، آنها که کس و کاری ندارند و از سرمایه ای برخوردار نیستند کاربرد دارد و از عمومیت برخوردار نیست. در حوزه ی دین نیز آیا می توان از تعدد و تکثر نهادها نتیجه گرفت که ما با یک بوروکراسی دینی روبروییم؟
5.     این سیاستگذاری ها، باعث تکثر و همچنین ظهور یک سری پدیده های جدید در مناسک، مکان ها، زمانها شده است: اولین نکته تعدد مناسک است. مناسکی که برخی ابداع شده اند و دارای پیشینه نیستند و برخی حاشیه ای بوده و امروز عمومیت یافته و مدیریت می شود. به عنوان نمونه می توان از "اعتکاف" نام برد که وجود داشته است و امروز نهادینه شده است. مناسک رسانه ای نمونه ی دیگری از این نوآوری هاست. مناسکی که از تلویزیون مستقیم پخش می شود و فرد با واسطه در آن شرکت می کند. این سیاستگذاری ها در عین حال تاریخ ساز است. تاریخ های جدیدی که اغلب با سیاست پیوند خورده اند اما از آن رو که مبنای مشروعیت سیاسی در ایران دین است، از خلال شعارها و نمادها، تظاهری دینی می یابد. در عین حال، ما با ظهور مکان های مذهبی جدیدی نیز روبروییم. این مکانها، برخی خارج از کنترل سیاستگذاری حاکم است،  مانند دیوار حضرت عباس در شهر قدس در حوالی شهریار، یا مکانهایی که در نتیجه این سیاستگذاری ها شکل گرفته اند. ظهور مجموعه های دینی نیز مورد دیگری از این نواوری هاست. به این معنا که مساجد یا اماکن مذهبی بسط یافته و چند منظوره شده اند. امامزاده صالح، نمونه ی خوبی از این مجموعه هاست که در آغاز صرفا یک مکان زیارتی بود، و امروزه  یک مجموعه مذهبی شهری شده است که هم دارای کلاس های تابستانی است- از کلاس زبان و کامپیوتر تا کلاس فوریت های پزشکی و نقاشی طراحی-  و هم کتابخانه و آموزش دینی و ماهنامه و... پرسشی که در این بخش از تحقیق مطرح می شود، نسبت سنت و دین است. پیش از انقلاب، یکی از تلاش های روشنفکران دینی، تفکیک میان سنت و دین بود. نشان دادن آنچه که سهم سنت تاریخی است و آنچه که مشخصا به دین مربوط می شود. در حال حاضر به نظر می رسد با فرایندی عکس مواجهیم. ظهور این ابداعات در حوزه ی دین، این سوال را مطرح می کند که نسبت دین و سنت کجاست؟ آیا می توان گفت که این سیاستگذاری یا مهندسی دینی چنان پیش می رود که ارتباطش را گاه با سنت می گسلد و به تعبیر   به ابداع سنت های جدید می انجامد؟ سنت هایی که در حافظه ی تاریخی جامعه پیشینه ای ندارند.
6.     جا به جایی و ترکیب امر دینی با زمینه هایی عرفی، یکی دیگر از مواردی است که در مشاهده ی دین در شهر به چشم می آید. مکان مشروع دین، مشخصا مسجد است. اما امروز با تغییر کارکرد مساجد روبروییم. بسیاری از مساجد به سالن همایش ها، یا مراسم ختم تغییر یافته است. کارکردهای مشخص دینی، چون  نماز خواندن، دعا، وعظ و مداحی، الزاما در مکان مشروع دین، انجام نمی شود و امروزه دانشگاه، مدرسه، بیمارستان، بازار همه جا می تواند نقش مکان دینی را به عهده گیرد. این جا به جایی منجر به تغییر جایگاه و ترکیب امر دینی با زمینه هایی شده است که تا دیروز کاملا از حوزه ی دینی متمایز بود. تغییر جایگاه نمادهای دینی مصداقی از این جا به جایی است. در مراکز خرید دیدیم که در بسیاری از موارد، تابلوهای دینی که سنتا در بالاترین مکان قرار می گرفت، در گوشه کنار مغازه گذاشته شده، یا به شکل یک کالای تزئینی در ردیف دیگر کالاها قرار گرفته است. کالایی شدن نمادهای دینی، مسابقات دینی، و ورود معیارهایی که تا دیروز با دین در تضاد قرار می گرفت، همچون رقابت، برنده و بازنده شدن، ارزش گذاری مادی، پول، جایزه... به نوبه ی خود، نمونه ی از ترکیب دین با دیگر زمینه های زندگی اجتماعیست. یکی از نمونه های بارز این ترکیب، مسابقات دینی است. منطق مسابقه رقابت است و منطق دین، مراقبت. مراقبتی که با رقابت ناسازگار است.  یا در خصوص کالایی شدن، می توان به مبلمان فروشی ها اشاره نمود. تابلوهای سنتی، بسم الله الرحمان الرحیم یا و ان یکاد ... که به شکل تابلوهای زینتی با یکدست مبل قیمتی، ست شده و به فروش می رسد. بازارهای دینی[6] به نوبه ی خود، فضای دیگری هستند که کالاهای دینی را ارائه می دهند: کالاهایی چون بالش قرانی، (بالشی که یک ضبط در آن تعبیه شده و در هنگام خواب ما را با صوت قرانی آشنا می سازد)، صلوات شمار، قبله نما، سجده شمار، موبایل اسلامی (موبایلی که سرودهای مذهبی، مداحی یا قرائت قران را پخش می کند)، دستگاه پخش اذان هوشمند... موارد دیگری از این ترکیب است.  موردی که این سوال را به وجود می آورد: آیا تسری دین به همه ی مکان ها و زمان ها و ترکیبش با زمینه هایی که تا دیروز در تقابل آن تعریف می شد (بانک، بازار، مسابقات...) خلوص دینی را آسیب پذیر نمی سازد؟
7.     همزمان با این دین نهادینه، ما با حیات دینی دیگری نیز سر و کار داریم که تاولر دین اشاعه یافته، منتشر یا دمکراتیزاسیون دین می نامید. شاخصه ی این حیات دینی تکثر و سیالیت است. حیات دینی ای که گاه به شکل موازی و گاه در واکنش و مقاومت با دین نهادینه که به شکل کاملا سازماندهی شده فضای شهر را پوشانده، شکل گرفته است. احیای دین عامه (دینی که از مشخصا از میراث و سنت دینی تغذیه می کند و در مواردی چون قمه زنی، رسما با سیاستگذاری رسمی در تعارض می افتد)، تعدد جریانات صوفیانه، رشد آنچه که معنویت های جدید، عرفان های کاذب یا شبه دین می خوانند، حضور روشنفکری دینی، دینداری جوانان، ... همگی نمونه هایی هستند که در قلمرو دین تعریف می شوند اما از کنترل دین نهادینه خارجند و خود را بدون ارجاع بدان تعریف می کنند. این حیات دینی در فضای شهر عینیت چشم گیری ندارد. دین عامه اغلب خاموش و پنهان است. نه با کلام که با نمادها خود را به نمایش می گذارد. شمع، شمایل، پرده های تبلیغاتی بر سر در منازل، یا مراسم دینی در حیات و زیرزمین خانه ها. فرق مذهبی، در حوزه ی عمومی غایبند. دین روشنفکران و جریانات جدید دینی یا شبه دینی نیز در مجلات و مطبوعات و کلاس های آموزشی نمود می یابند. ژاک متر، اشاره می کند که این معنویت های جدید و اشکال جدید دینداری در اروپا، در واکنش، مقاومت و اعتراض به هنجار سازی نظام مند دین نهادینه بوجود می آید. دینداری جوانان نیز اغلب فردی است یا به شکل اجتماعات کوچکی که در عرصه ی عممی بازتاب ندارد. در نتیجه عینیت دین در شهر تنها به دین رسمی نهادینه تعلق دارد.  

نتیجه گیری:
اگر به عنوان یک ناظر از بالا بر شهر نگاه کنیم، با یک هم گرایی روبروییم. هم گرایی ای که سیاستگذاری و مهندسی دینی بازتاب می دهد. همه ی تزئینات شهری، از تبلیغات رسمی تا زیباسازی فضاهای سبز شهر، بیلبوردها و وسادئل نقلیه، بانک و بازار و ... به ما خبر از وجود یک سیاستگذاری دینی می دهد که توسط نهادهای رسمی سازماندهی می شود. این سیاستگذاری، تهران را به یک شهر دینی بدل کرده است. شهری که هم استتیک، اتیک و هم اتیکتش، هم زیباشناسی و اخلاق و عنوانش، امضای دینی دارد. شهر دینی ای که یک ابداع است. بر خلاف قم و مشهد که به عنوان دو شهر مذهبی، با گذشته و سنت پیوند دارند، هیچ پیوندی با گذشته ندارد. در نتیجه می توان گفت که بر خلاف اروپا که ما با یک جریان وسیع نهادزدایی[7] دینی روبروییم، به نظر می رسد در ایران ما بر عکس با "نهادینه شدن مضاعف دینی"[8] مواجه هستیم. مضاعف به این معنا که نهاد مشروع دین که به طور سنتی، تنها از پشتوانه ی مالی مردم برخوردار بود، پشتوانه ایی که همزمان هم به عنوان "یکی از مشکلات اساسی سازمان روحانیت"  شناخته می شد (عوامزدگی) و هم به عنوان اصلی ترین عامل قدرت بسیج مردمی این سازمان، (محبوبیت)[9]،  امروزه قدرت سیاسی پشتوانه ی دین قرار گرفته است و به یک نهادسازی مضاعف انجامیده است. دین بیش از بیش از بالا نهادینه می شود. این تمرکز و نهادینه شدن را در بازارهای دینی شهر می توان مشاهده نمود. بازارهایی که کالاهای دینی استاندارد را به فروش می رسانند. تک محصولی اند و در آن عرصه انتخاب، به یک سنت دینی محدود می ماند. گسترش روزافزون نهادهای مدیریت دینی، تعدد برنامه ها، همایش ها و جشنواره های دینی، حجم تبلیغات دینی و نقش تعیین کننده ی رسانه ها در این میان، ویژگی ممتاز دین در شهر تهران است که از پشتوانه ی قدرت سیاسی و اقتصادی برخوردار است.
از طرف دیگر اما، اگر از پایین به جامعه نگاه کنیم با آنچه که جامعه شناسان دین، "دین منتشر" می نامند روبروییم. دینی غیر نهادینه، متکثر، فردی یا اجتماعی. سیال و خارج از کنترل نهاد دین. از بالا به ما خبر از یک هم گرایی می رسد، در تهران، به عنوان شهر دینی، شهری که قوانینش و هم سیاستگذاری اش بر مبنای دین تعریف می شود. از پایین اما با آنچه که میکل دو اپالزا "لائیسیسم خاموشی ها" می نامد روبروییم. مجموعه سیاستهایی لائیسیزاسیون که در کشورهای مسلمان راه می یابد اما جزو ناگفته های حقوقی است. یک تکثر و عرفی شدن خاموش، بی سرصدا و گسترده که آرام آرام تمام سطح شهر را گرفته است. مثل جشن ولانتین که نفهمیدیم کی وارد شد، اما شد و امروز راننده تاکسی هم به من ولانتین را تبریک می گوید. مثل جریانات جدید دینی یا عرفان های جدید که کلاس هایش همه شهر را گرفته اند. مثل هنرها که از پایین آرام آرام خود را به بالا تحمیل می کنند. همه ی ممنوعیتها در لایه های پنهان شهر مجاز می شوند و عمومیت می یابند. نمی خواهم بگویم آنچه در حوزه ی عمومی ممنوع است به حوزه ی خصوصی کشیده می شود، این را همه می دانند، نه! در همان حوزه ی عمومی همه ی این ممنوعیتها، بی سرو صدا و به شکل خاموشی،  تسری یافته و ممکن می شود. در نتیجه ما با دو فرایند روبروییم. دو فرایندی که نه به شکل موازی که در تقابل با هم تعریف می شوند. نهادینه شدن مضاعف دین از بالا و انتشار دین از پایین.
این بالا و پایین کردن ها، به دلیل ویژگی تو در توی شهر تهران است. شهری که گردشگری را که به دوربین عکاسی اش اکتفا می کند، به اشتباه می اندازد. پشت پرده ها، آن سوی دیوارها، زیر میزها، توی خانه ها، لای روزنامه ها، همیشه خبری هست. زندگی ای در جریان است. خبری که به چشم دوربین گردشگر نمی اید و تنها شهروند ساکن محله از آن باخبر است. زندگی ای که به سختی می توان مهارش نمود و مدیریتش کرد.
برخی از شهرها را شهر هزارتوها می نامند. شهر لبیرنت[10]. توکیو یکی از این شهرهاست. خیابانهای بلند و تقاطعهایی بی نام، بی نشانه. شهرهایی تودر تو و پیچیده. با دیوارهایی بلند و راههایی به هم پیوسته. یکی از مهم ترین ویژگی هزارتوها اینست که خروجی هایش را پیدا نمی کنی. برنده، پیروز، قهرمان کسی است که پس از گذار از همه ی این راهها، دست آخر خروجی را پیدا می کند و ازشبح  شهر که در تعقیبش است، خلاصی می یابد. ظاهرا من در دام هزارتوها ی شهر تهران گیر افتاده ام. خروجی  بحثم را پیدا نمی کنم.  نتیجه گیری را به شما واگذار می کنم. تران چگونه شهری است؟ چه الگویی از نسبت شهر با دین ارائه می دهد؟


[1] multiculturalism
[2] Cite seculier
[3] Secular/sacre
[4] Religion institutionnelle
[5] Religion diffuse
[6] کاربرد بازار در خصوص این مکانها قابل بحث است. بازار به جایی گفته می شود که مشتری محور است. کالاهای متعدد در حوزه ی انتخاب مشتری قرار می گیرد و در نهایت اوست که یکی را برمی گزیند. در این بازاها اما ما با تنوع روبرو نیستیم. این بازارها نمادی از دمکراتیزاسیون عرصه ی دین نیستند بلکه در یک سنت دینی، کالاهای متعددی را که تولید شده است به فروش می رسانند. امروزه شاید بتوان گفت که نقش بازار دین را در ایران، رسانه ها ایفا می کنند. رسانه های ارتباط جمعی که فرد را با انواع سنت های دینی و کالاهای آن آشنا می سازند و امکان گزینش را برایش بوجود می آورند.
[7] Desinstitutionnalisation
[8] Double institutionnalisation
[9] رجوع شود به مشکلات اساسی ازمان روحانیت. مرتضی مطهری.
[10] Ville labyrinrhe