کارنامه «جامعهشناسی تشیع» در گفتگوی مجله اندیشه پویا با دکتر سارا شریعتی
مصاحبهگر: علی اشرف فتحی
خرداد 1393
شاید بتوان دغدغه ی مشترک این گروه
مطالعاتی را در دو سطح مطرح کرد؛ در سطح خاص، به عنوان کسانی که حوزه ی تحقیقاتیشان
جامعه شناسی دین است، طبیعتا به تبع همه ی جامعه شناسان بزرگ، به سراغ دین رایج در
جامعه ی خودشان می روند و این دین را موضوع مطالعه ی قرار میدهند. در جامعه ی ما نیز
تشیع مذهب رایج است و نسبتی دیرین با ایران دارد. از این رو مطالعه ی حوزه هایی که
از آموزهها و باورهای شیعی تاثیر پذیرفته اند یا بر آن تاثیر گذاشته اند به عنوان
یک ضرورت مطرح بود. اما به نظر می رسد مطالعات جامعه شناختی تشیع در ایران به نسبت
گرایشهایی چون "شیعه شناسی" که
حوزه ی چند رشتهای و گسترده ایست، بسیار نادر است و در این زمینه ما با فقر منابع
مطالعاتی روبروییم و بسیار نیازمند پژوهشهای تجربی و توصیفی. این ضرورتی علمی -و نه
الزاما اعتقادی- است که ما به شکل خاص در حوزه ی جامعه شناسی دین در ایران احساس می
کنیم و البته می توان اشاره کرد که در سطح جهانی نیز، نسبت مطالعات علمی در خصوص تشیع
در قیاس با تسنن، بسیار اندک است و اغلب اسلام شناسان خارجی، به جز استثنائاتی، به
این حوزه کمتر توجه نشان داده اند.
در عین حال، جدا از ضرورت علمی و اجتماعی
این پروژه، مطالعه ی جامعه شناختی تشیع مناسبتی ژئوپلیتیک نیز می یابد. چرا که مثلا
اگر خشونتی را که در کشورهای اسلامی تحت لوای اختلاف شیعه و سنی معرفی و تبلیغ می شود،
با نگاه اجتماعی که ضرورتا انتقادی ست، مورد مطالعه قرار گیرد، به اختلاف متنی و اصول
اعتقادی نمی رسیم بلکه شاهد خواهیم بود که آنچه به عنوان جنگ مذهبی معرفی می شود در
واقع جنگی بر سر منافع سیاسی و اقتصادی قدرتهاست که به تعبیر شریعتی، استحمار کهنه
و نو به پا کرده و بر آن دامن می زنند.
فکر نمیکنید که با این تفاصیل، متهم شوید که
با پیشفرضهای مبتنی بر مبانی فکری دکتر شریعتی وارد این پروژه مطالعاتی شدهاید و
یک هدف ایدئولوژیک و حتی سیاسی را پیگیری میکنید؟
اهداف و نتایج اصلی فعالیت این گروه
در جریان این پروژه چیست؟
هدف، نخست طرح این بحث در جامعه ی
علمی ایران، ارائه ی کتابشناسیای معطوف به پیشینه ی پژوهشهای نظری و تجربی در حوزه
ی مطالعات اجتماعی تشیع و در نهایت معرفی و نشر آثاری در این زمینه است. نتایجی که
تاکنون بدان دست یافته ایم، چنانچه اشاره کردم، شکل گیری یک جمع مطالعاتی است و به
عنوان اولین گام، تهیه ی یک پیشینه ی مطالعاتی و شناسایی آثاری بود که تاکنون در این
حوزه انتشار یافته و در کتابخانه ی ملی به ثبت رسیده است. در نتیجه دو سال تحقیق و
برگزاری جلسات متعدد مطالعاتی بیش از صد اثر گزینش، معرفی و نقد شده و انتظار داریم
بتوانیم تحت عنوان کتابشناسی انتقادی مطالعات اجتماعی تشیع به زودی منتشر کنیم و امیدواریم
مرجعی برای پژوهشگران این حوزه قلمداد شود. طی سال گذشته این جمع مطالعاتی طی جلسهای
با حضور اساتید جامعه شناسی دین در دانشکده علوم اجتماعی ایران، پروژه و سایت خود تحت
عنوان جامعه شناسی تشیع را معرفی کرد و از همه ی صاحب نظران این حوزه دعوت به مشارکت
و همکاری نمود.
تشکیل جلسات متعدد نقد کتاب، با دعوت
از متخصصان این حوزهها و همچنین جلب مشارکت طیفی از اساتید و دانشجویان علوم اجتماعی
در این جلسات، از جمله نتایج کوتاه مدت فعالیتهای این جمع بوده است. در عین حال این
جمع، در همایشها و جلساتی که در حوزه ی جامعه شناسی دین برگزار شده است،مشارکت کرده
و تلاش نموده است توجه جامعه ی علمی را به ضرورت مطالعات اجتماعی دین و مشخصا تشیع
جلب کند.
نحوه ی انتشار آثار تا کنون، گزینش
از میان شاخصترین پایان نامه هایی است که در حوزه ی جامعه شناسی تشیع انجام یافته
است. در اینجا لازم است از جناب آقای قنبری، مدیریت انتشارات نگاه معاصر که از انتشار
مجموعهای تحت عنوان "جامعه شناسی تشیع" حمایت کردند و در نمایشگاه کتاب
امسال دو کتاب "مواجهه با علوم اجتماعی در متن سنتهای شیعی"نوشته ی آرمان
ذاکری و همچنین "طلبه زیستن" اثر مهدی سلیمانیه را منتشر کردند، تشکر کنم.
حمایت ایشان از این پروژه، پی گیری جهت فراهم ساختن امکان چاپ و آماده سازی کتاب، در
حالی که ما هیچ امکاناتی جهت ارائه ی این آثار نداشتیم، بسیار مغتنم بود و امیدوارم این همکاری در آینده نیز ادامه یابد.
برنامههای آتی ما، انتشار کتابشناسی
انتقادی مطالعات اجتماعی تشیع است و به موازات
آن برگزاری جلسات نقد کتاب با حضور متخصصان این حوزهها ادامه خواهد داشت. در عین حال
پس از انتشار کتابشناسی، در نظر داریم به سراغ پایان نامههای دانشگاهی نیز برویم و
شاخصترین تحقیقات را نیز گزینش و معرفی کنیم. اهمیت این کار در اینست که اکثریت این
پایان نامه ها، در کتابخانههای دانشگاه آرشیو می شوند و جز در همان محدوده معرفی و
شناخته نمی شوند در حالیکه برخی از آنها حاصل سالها تحقیق است و از یافتههای بسیار
قابل توجهی در حوزه ی مطالعات اجتماعی دین برخوردارند.
در میان دو اثر منتشر شده فعلی، کتاب
«طلبه زیستن» اثر مهدی سلیمانیه از ایده بسیار نو و بکری برخوردار است. با این حال،
نویسنده اذعان دارد که دستاوردهای این پژوهش، قابل تعمیم نیست و نمونههای مورد مطالعه، نه به صورت تصادفی بلکه هدفمند انتخاب
شدهاند. اساسا چرا از همان ابتدا
از نمونهگیری تصادفی برای ایجاد قابلیت
تعمیم استفاده نشد؟
عامل تعیینکننده ی دیگر، وجود با
عدم وجود پیشینهی تحقیق در حوزهی مطالعاتی محقق است. انجام تحقیقاتی که نتایج آنها
قابلیت تعمیم داشتهباشند، نیازمند وجود انباشتی قابل قبول از پژوهشهای پیشینی است
که راه را برای تولید و سنجش فرضیات با روشهای کمّی و تعمیمپذیر باز کنند. در مورد
این پژوهش، چنین پیشینه و انباشتی وجود نداشت تا امکان طراحی فرضیات مبنایی برای انجام
تحقیقات کمی و تعمیمپذیر را فراهم کنند. در چنین وضعیتی چارهای جز انجام تحقیقات
کیفی، تولید مفاهیم اساسی و آماده کردن زمینه برای طرح سؤالات و فرضیات تحقیق برای
پژوهشهای کمی بعدی وجود نداشت.
یعنی امکان نداشت با همکاری نهادهای
حوزوی و اعتمادسازی، به یک پژوهش گسترده و قابل تعمیم پرداخت؟ چون ما نمونه مشابهی
را در آثار برخی جامعهشناسان معاصر داشتهایم که نتایج پژوهشهای نسبتا گسترده خود
از طلاب حوزه را منتشر کردهاند، بدون آنکه حساسیت خاصی ایجاد شود. نمونه بارز آن،
بخشی از کتاب توسعه و تضاد دکتر رفیعپور است.
مقصودم اینست که تخصصی شدن با بسط
دایره ی فقاهیت ممکن شده است. اگر دایره ی فقاهت به همه ی حوزههای مختلف زندگی و جهت
رفع همه ی نیازهای بشر، بسط پیدا نمی کرد، تخصصی شدن به عنوان یک نیاز مطالبه نمیشد
و اصولا بوروکراتیزاسیون حوزه خود محصول چنین مطالبه ایست، چرا که بوروکراتیزاسیون
به عنوان یک شکل سازماندهی و مدیریت فعالیتهای اجتماعی زمانی اتفاق می افتد که حوزه
ی فعالیت توسعه یابد و در نتیجه نیاز به تقسیم کار و ایجاد تخصص بوجود آید. توسعه ی حوزه پس از انقلاب
و بسط دایره ی فقاهت، مسئولان آن را به سمت مدرنیزاسیون نظام آموزشی آن و تخصصی کردن
حوزههای فقاهت سوق داده است. این یک توصیف است از تحولاتی است که حوزه پس از انقلاب
پذیرفته است اما چنانچه میدانید، بوروکراسی در عین حال که یک ضرورت مدیریتی است اما
تبعات ناگزیری نیز دارد. این تخصصی شدن، ضرورتا به تخصصی شدن قوانین و قواعد نیز خواهد
انجامید و از آنجا که در نظام دینی این فقه است که نقش قانونگذاری دارد، در نتیجه با
گسترش حوزه و توسعه ی دامنه ی مدیریت آن، این فقه است که توسعه می یابد تا بتواند پاسخگوی
همه ی نیازهای و مسائل اجتماعی باشد. بر این اساس به نظرم، میان توسعه ی حوزه و توسعه
ی فقه، یک رابطه ی مستقیم وجود دارد، همچنانکه میان گسترش بوروکراسی و بسط و پیچیده
شدن هنجارها و قوانین. و اما نگرانی نسبت به ورود علوم دیگر جز فقه، احتمالا
به دلیل ضرورت پرداخت به علومی ست که فقه در مقام فانونگذار میخواهد بدان بپردازد.
ضرورتی که در نتیجه ی توسعه بوجود آمده است. مثال میزنم. فقه سیاسی، مگر میتواند جدا
از مطالعه ی علم سیاست ممکن شود؟ در نتیجه
اموزش علوم سیاسی نیز به یک ضرورت بدل میشود.
ارزیابی نهایی و کنونی شما به عنوان
یک جامعهشناس از نهاد روحانیت و طلبهها پس از این پژوهش چه تغییری کرد؟ آیا اساسا به نظریه
جدیدی درباره وجوه اجتماعی حوزه علمیه و طلاب آن رسیدید؟
این تکثر انواع، تمایز دو تیپ نوگرا
و سنتی و در عین حال پیچیدگی آنها که تفکیکشان را به زعم نویسنده دشوار میسازد، کلیشه
ی الگوی واحد "زی طلبگی" را به چالش میکشد و برساخت یک "نمونه ی نوعی"
طلبه را دشوار می سازد.
در عین حال این پژوهش از ظهور تیپ
سومی نیز تحت عنوان "طلبه ی بوروکرات" خبر می دهد که در مصاحبهها ی انجام
شده، به عنوان "حاضر غایبی" خودنمایی می کرد. ظهور این تیپ سوم را سلیمانیه،
از نتایج ناخواسته ی پروژه ی بوروکراتیزاسیون وسیع حوزه و نزدیکی آن به نظام جدید دانشگاهی
میداند که همراه با محصولات کمی چون امتحانات کتبی، سیستم نمره دهی دانشگاهی، - و در
نتیجه پدیده هایی چون تقلب- ایجاد نظام مدارک شبه دانشگاهی و معادل، ورود ارزشهای
مادی، امکان دسترسی به موقعیتهای اجتماعی بهتر با مدارک تحصیلی بالاتر، ... به نظام
آموزشی حوزه وارد شده است. پدیده ی جدیدی که در حوزه ی قدیم کمتر با آن آشنا بوده ایم،
حوزهای که مثلا شریعتی در "مکتب تعلیم و تربیت اسلام" از آن سخن می گوید.
درباره کتاب دیگر این پروژه (مقدمهای بر مواجهه با علوم اجتماعی
در متن سنتهای شیعی، نوشته ی آرمان ذاکری)
چرا بر حکمت اسلامی تمرکز کرده و آن را به عنوان ملاک گزینش نمادهای سنت شیعی در نظر
گرفتهاید؟ (تقسیمبندی به فلسفه و مکتب تفکیک). در حالی که مواجهه فقها
با مسائل اجتماعی نقش پررنگتری نسبت به مواجهه فلاسفه
و حکمای شیعه داشته است.
نخست اشاره کنم که اصولا مطالعه سنتهای
فکر شیعی با ابزارهای علوم انسانی جدید سابقه زیادی ندارد و ما در این نوع مطالعات همچنان در ابتدای راه قرار داریم و
در مقدمهای هم که ذیل عنوان «در معنا و محدودیتهای جامعه شناسی تشیع» بر این پژوهش
نوشته ام، به این مساله و همچنین برخی از محدودیتهایی که مطالعه ی اجتماعی دین، اسلام
و مشخصا تشیع می تواند در بر داشته باشد، اشاره
کرده ام.
در عین حال قوام یافتن حوزه مطالعاتی
جامعه شناسی تشیع، در جامعهای با زمینه فرهنگ دینی، مستلزم شروع بحثی پیشینی در نسبت
علوم اجتماعی و اسلام بود. پژوهش آقای ذاکری، با این اشاره که دو سنت فقهی و عرفانی،
می بایست خود موضوع پژوهش مستقلی قرار گیرند مشخصا سه مورد را در سنت فلسفه اسلامی،
مکتب تفکیک و روشنفکری دینی را که بخش مهمی از مجموعه سنتهای شیعی را می سازند، انتخاب
و مورد مطالعه و مقایسه قرار داده است. با ذکر این نکته که مطالعه موردی آرای یک فیلسوف،
یک عالم تفکیکی یا یک روشنفکر دینی را نمی توان به کلیت آن جریات تعمیم داد و از تمایزات
و تعارضات درونی آرای فلاسفه، عالمان تفکیکی یا روشنفکران دینی غافل بود.
علت انتخاب سه سنت فلسفه اسلامی، مکتب
تفکیک و روشنفکری دینیو نه فقه- برای مطالعه را
از این رو بوده است که بیشتر از دیگر سنت ها، وارد ساحت «تفکر مفهومی» شده اند
و مفاهیمی مانند «عقل»، «علم» و «عینیت» را موضوع اندیشه قرار داده اند، در حالی که
مثلا فقه در شکل سنتی خود، به دلیل اینکه موضوعش جزئی است (پاسخ به سوالات مومنین و
کشف احکام) کمتر وارد حوزه تفکر مفهومی شده، نهایتا تا حدود «مکانیزمهای کشف احکام»
پیش می رود که منجر به شکل گیری علم اصول فقه می شود. از این رو می توان گفت که پژوهش
در رابطه با نسبت «فقه» و «علم»، روش شناسی متفاوتی را طلب می کند که سنخ کار را از
مدلی که در این پژوهش انتخاب شده متفاوت می سازد. هر چند در همین اثر نیز پارهای آرا
متاثر از فقه آیت الله جوادی آملی در نسبت با علوم اجتماعی نیز مورد سنجش قرار گرفته
است. اما شرایط همین سنجش به این دلیل فراهم شده که یک فیلسوف (آیت الله جوادی آملی)
در برخی مواضع، مواد فقهی را موضوع اندیشه قرار داده و آنها را وارد ساحت تفکر مفهومی
نموده است.
ولی توجه اصلی این بخش از کتاب، معطوف
به ارائه گزارشی از آرای فلسفی آقای جوادی آملی بوده که عینیت و اثرگذاری اجتماعی بسیار
نحیفی دارند و به مواجهه آرای فقهی ایشان با علوم اجتماعی بسیار کمتر پرداخته شده و
در حد بحث «اسلامیسازی علوم» تقلیل داده شده است.
بخشی از کتاب آقای ذاکری، به آرای
ایشان در کتاب «جامعه در قرآن» هم اشاره کرده که در بسیاری موارد منبعث از دیدگاههای
فقهی ایشان است. نویسنده همچنین به بحث مهم «عقل ظنی» که ریشه آن در دیدگاههای اصول
فقهی آیت الله جوادی آملی است و تنها در حاشیه آثار ایشان اشاراتی به آن شده نیز توجه
داشته و به تعارض دو مبنای «فلسفی» و «فقهی» در «مبانی» پرداخته است.
انتخاب مکتب تفکیک نیز بر پیش فرض
مشابهی مبتنی بوده است. بدین معنا که از نظر نویسنده، ظرفیت هایی در مکتب تفکیک به
عنوان یکی از سنتهای مهم فکر شیعی، وجود دارد که در صورت بسط یافتن می تواند افقهای
جدیدی را پیش روی علوم اجتماعی بگشاید. این ظرفیتها نیز تاکنون چندان مورد مطالعه قرار
نگرفته اند و مکتب تفکیک در حاشیه باقی مانده است. این مکتب به دلیل ورود به «نقد فلسفه»،
به «نقد عقل بشری» وارد شده و «نقد عقل» و
تعیین حدود آن یکی از مهمترین مقدمات شکل گیری علوم اجتماعی است. ایده «تفکیک» می تواند
مجالی برای حضور مستقل عقل قابل نقد بشر در حوزه هایی باز کند که تداوم آن می تواند
به تحولی جدی در نسبت سنتهای شیعی با علوم اجتماعی منجر شود. امری که در پژوهش حاضر
از خلال گفت و گوهای حضوری نویسنده با علامه حکیمی و تایید نهایی فصل بررسی آرای علامه
حکیمی توسط خود ایشان تا حدودی انجام شده است.
«تقلیل گرایی» زمانی می تواند صادق باشد که این پژوهش
ادعای مطالعه «همه جریانهای شیعی» را داشته باشد اما چنانچه اشاره شد این پژوهش چنین
ادعایی ندارد و طبیعتا می بایست با پژوهشهای دیگر و در نظر گرفتن سنتهایی دیگر در فکر
شیعی تکمیل گردد، در حالی در این حوزهها ما همچنان در ابتدای راهیم.