Monday 18 May 2015

الگوی "مرجعیت اجتماعی" و نقش زنان


الگوی "مرجعیت اجتماعی" و نقش زنان

 

سارا شریعتی
 دی ماه 1393- همایش بزرگداشت ربابه صدر



پیش ازهر چیزاز دعوت بنیاد صدر تشکر می کنم که با وجود متخصصانی در حوزه ی اندیشه ی امام موسی صدر و همچنین فعالیت های موسسات اجتماعی ایشان، از من دعوت کرده اند که در این همایش مشارکتی داشته باشم. حضور من در اینجا البته در درجه ی نخست یک ادای دین است. ادای دین به امام موسی صدر که در سخت ترین شرایط خانواده ی ما حضور داشتند، همراهی کردند و به نحوی سرنوشت ما را با آن خطه و خاک پیوند دادند، ما در آنجا "امانت" ی داریم. این پیوند البته که به دلیل شرایط سخت سیاسی، گسسته و ناممتد بوده است. و همچنین  ادای یک تکلیف است، تکلیف "یاد یاد آوران" و "ذکر ذاکران".

در عین حال مناسبت این مجلس، بزرگداشت از فعالیت های اجتماعی ربابه صدر خواهر امام موسی صدر است و نیم قرن تکاپوی ایشان در ادامه ی راهی که امام موسی گشودند و ایشان بسط و گسترش دادند: راه محرومیت زدایی، مبارزه با فقر وعقب ماندگی. جایی خواندم که امام موسی به خانم صدر می گویند: ما اگر کاری می کنیم و موسسه ای تشکیل می دهیم، نمی خواهیم دکان و دسته ی دیگری بازکنیم، هدف ما ساخت الگوی جدیدی است. در نتیجه فکر کردم از این فرصت کوتاه استفاده کنم جهت معرفی دو الگویی که امام موسی صدر ساخت و ارائه داد: الگوی آنچه که می توان "مرجعیت اجتماعی" خواند و "الگوی مشارکت زنان در این مرجعیت اجتماعی". در نتیجه از امام موسی در نقش یک مرجع دینی به معنای عام آن، به عنوان یک عالم شیعی، صحبت می کنم و از نقشی که ایشان در الگوی مرجعیت اجتماعی خویش برای زنان قائل بودند.

مرجعیت اسم عام و خاصی در فرهنگ ماست.عام به معنای محل رجوع مردم. مرجع، شی، فرد یا گروهی است که محل رجوع مردم است و از این رو در رابطه اش با اجتماع کل تعریف میشود. محل رجوع است یا به دلیل اعتبار نظری، اعتقادی، سیاسی یا به دلیل اعتماد اجتماعی. فرد یا گروهی که محل و کانون امید و اعتماد مردم است و افراد با مراجعه به آن می خواهند پاسخس برای پاسخ خود بیابند، مساله ای را حل کنند، گره ای را بگشایند. به این معنا مفهوم "سرمایه ی اجتماعی" می تواند شاخص فرد یا گروه مرجع باشد. مهمترین سرمایه ی مرجع و مرجعیت همان سرمایه اجتماعی است. این مفهوم در عین حال با نظریه ی جامعه شناختی "گروه مرجع" نیز نسبت می یابد. گروه مرجع، اصطلاحی است که البته در سیر تحول خود معانی بسیاری یافت و در مجموع به گروه، دسته یا حتی فردی اطلاق می شود که افراد در ساخت ارزش ها، باورها و رفتارهایشان به آن ارجاع میدهند، به آن به عنوان یک الگو رجوع میکنند و از آن تاثیر می پذیرند. این معنای مرجع و مرجعیت به عنوان یک اسم عام  مطرح است.

مرجعیت درعین حال یک اسم خاص است و به فرهنگ دینی ما مربوط میشود. در این فرهنگ، مرجعیت با مفهوم "تقلید" پیوند می خورد. مراجع تقلید کسانی هستند که مومنان برای پرسش از وظایف شرعی شان به آنها رجوع میکنند. یک مقام دینی است که به مجتهد و به مرجع تقلید صاحب رساله اطلاق می شود. این اسم خاص اما در تفسیری متاخر از مرجعیت، فراتر از کارکرد دینی آن نیز بکار گرفته شد. در این تفسیر، مرجع تقلید، صرفا محل رجوع مومنین جهت پرسش از احکام شرعی نیست بلکه وظایف مراجع از حد وحدود صرف عبادی و شرعی فراتر می رود و مرجع، به عنوان مجتهد جامع الشرایط، علاوه بر نقش دینی، نقش های دیگراجتماعی و سیاسی نیز می یابد. اما در میان این نقش های بسیار، شرایط خاص جامعه ی ما، نقش سیاسی را پر رنگ تر نمود و خصوصا نظریه ی "همبستگی دیانت و سیاست" پس از بنیانگذاری نظام جمهوری اسلامی، به نقش سیاسی مرجعیت برجستگی بخشید.

این موقعیت را اگر با موقعیت روحانیت در مسیحیت مقایسه کنیم به نتایج قابل توجهی می رسیم. به این معنا که اگر در تاریخ  ایران، نقش سیاسی مرجعیت پررنگ شد، برعکس در تاریخ مسیحیت این نقش در نتیجه ی تحولات سیاسی و اجتماعی جوامع اروپایی، به تدریج رنگ باخت. اما بر خلاف باور رایج، غیبت روحانیت مسیحی از حوزه ی سیاست و قدرت ، به معنای غیبت آن از حوزه ی اجتماع نبود و کلیسا توانست با مهمترین مسائل جوامع مدرن  پس از انقلاب صنعتی مواجهه شود، نسبت به آن واکنش نشان دهد  و بدین ترتیب نقش تعیین کننده ی اجتماعی خود را تداوم بخشد. در پایان قرن نوزدهم، بدنبال انقلاب صنعتی در اروپا و تحولات عظیم اجتماعی و اقتصادی که در برداشت، زمانی که تضاد کار و سرمایه، شکاف طبقاتی، فقر اقتصادی و طرد اجتماعی در جوامع اروپایی بیداد می کرد، کلیسای کاتولیک در پاسخ به این شرایط جدید، "نظریه اجتماعی کلیسا" را صورت بندی کرد. این نظریه که بر مفاهیمی چون "کرامت انسان" و ضرورت "همبستگی میان انسانها" مبتنی بود، به ایجاد و سامان دادن مجموعه ی وسیعی از فعالیت ها و خدمات اجتماعی در زمینه ی حمایت اقتصادی از محرومان، کار، سلامت و آموزش منجر شد و راهنمای عملی فرد مسیحی در مواجهه با دنیای جدید بود. در این الگو، مرجعیت دینی نقشی اجتماعی یافت و کلیسا به عنوان یک گروه مرجع ایفای نقش نمود. از این روست که می بینیم امروزه دراروپا، مراکز وابسته به کلیسا، جدا از تکالیف دینی خود، عهده دار خدمات بسیاری در زمینه ی بهداشت، رفاه، عمران و اشتغال زایی هستند و توانسته اند، متناسب با دوره ها و کشورها، نقش مرجعیت اجتماعی را در حمایت از محرومان ایفا کنند.

در جهان ما اما خواسته و ناخواسته، همه ی راه ها به سیاست ختم می شود و به حوزه ی اجتماعی اغلب کم توجهیم. سیاست همیشه بر جامعه غلبه داشته وآنچه "کار از بالا" نامیده می شود، همواره به نسبت فعالیت اجتماعی و  "کار از پایین"، موثرتر ارزیابی شده است. مرجعیت نیز از این قاعده مستثنی نبود. اگر در مسیحیت، مراجع دینی  به سراغ طرح و شکل بندی "آموزه ی اجتماعی کلیسا" رفتند، مرجعیت دینی در ایران، به صورت بندی و تدوین" آموزه ی سیاسی" پرداخت و قدرت سیاسی را موضوع نظریه پردازی خود قرار داد. در حالی که بیش از نیم قرن پیش، مهندس بازرگان در مطلب "انتظار مردم از مراجع" بر ضرورت خدمات اجتماعی مراجع تاکید داشت و اشاره می کرد که پیشوای مورد انتظار مردم کسی ست که خود عامل به کار خیر باشد و هر گاه مجتهدی درعمل صالح جلو بیافتد، بیمارستان ها و دارالایتام ها و دبیرستان ها و پل ها و مهمانخانه ها و کارخانه ها و آبادی و دهها موسسه خیریه... بوجود می آید. 

به نظر میرسد این "انتظار" برآورده نشده است و تصویرسیاسی مرجعیت همچنان بر تصویر خدمات اجتماعی آن غلبه دارد چرا که حتی در مواردی که مرجعیت خود بانی فعالیت ها و خدمات اجتماعی بوده است، این خدمات از عمومیت و گستردگی ملی برخوردار نبوده اند و در نتیجه کمتر به چشم آمده اند. روئت پذیری مرجعیت در شهر، اغلب از خلال "دفاتر پاسخگویی به سوالات شرعی" است و نه مراکز خدمات اجتماعی وابسته بدان. در عین حال سبک زندگی مراجع نیز باعث شده است وجه اجتماعی حضور آنها برجسته نشود. اغلب مراجع در شهرهای مذهبی چون قم و مشهد زندگی می کنند و هیچگونه پراکندگی جغرافیایی را در زیست مراجع شاهد نیستیم. در عین حال تحرک داشتن، سفر رفتن، زبان خارجی خواندن، با "دیگری" رابطه برقرارکردن، جدا از محدوده ی خانواده و شاگردان، با "غیر" و "دیگری" مراوده داشتن، در این سبک زندگی رایج نیست. رسم بر این است که مردم به سراغ مراجع بروند. کمتر مرجعی را سراغ داریم که خود به سراغ مردم برود. در رابطه ی مراجع با مردم نیز، مردم، اغلب به مومنان و مقلدان محدود می شوند. مراجع به ندرت باغیر مومن و غیر مقلد خود سر و کار می یابند. بدین معنا که در خدمت کسی هستند که از آنها پرسش می کند، کسی که نه تنها مومن و معتقد است بلکه مرید و مقلد نیز هست و در نتیجه با غیر مومن و غیر مرید کمتر ارتباط برقرار می کنند. رابطه ای که اغلب به "بزرگسالان مرد" محدود میشود و به ندرت به دیگر سطوح اجتماعی چون کودکان، جوانان و زنان تسری می یابد.

امام موسی صدر در این میان الگوی متفاوتی از مرجعیت را صورتبندی میکند. این صورتبندی، صورتبندی ای نظری نیست، عملی است و در دو زمینه نمود پیدا میکند: دررابطه اش با جامعه و در سبک زندگی خود. مبنای نظری این مرجعیت، که در دو مطلب "دین برای زندگی" و "ادیان برای انسان" مطرح  می شود، ارجحیت دادن به فعالیت اجتماعی به نسبت فعالیت سیاسی و همچنین تبلیغ دینی است چرا که به اعتقاد وی، تا زمانی که  در یک جامعه فقر و عقب ماندگی را به شکل عینی از بین نبریم، نمی توانیم به فکر کار تبلیغاتی باشیم. این مرجعیت را می توان مرجعیت اجتماعی خواند. یک عالم دینی که هم نقش مذهبی خود را ایفا میکند و هم از موقعیت سیاسی برخوردار است اما  نگرشش به دین و به انسان، منشا صورت بندی دیگری ازمرجعیت است. مرجعیتی در خدمت انسان و در خدمت زندگی اجتماعی مردم به طور عام. این الگوی متفاوت، ریشه در نگرش وی به دین و به انسان دارد.از نظر وی " ادیان یکی بوده اند و در خدمت هدفی واحد، دعوت به خدا و خدمت به انسان و این دو نمودهای حقیقتی یگانه اند".  چرا که "ایمان بدون التزام به خدمت انسان، واقعیت ندارد". از این رو می گوید: "فعالیت های دینی من، با هدف ارتقا زندگی اجتماعی مردم  به طور عام و فرهنگ دینی مسلمین به طور خاص صورت می پذیرد و تا وقتی زندگی اجتماعی مردم در این سطح است، وضع دینی آنان را نمی توان بهبود بخشید. از این رو در صدد تاسیس موسسه ای اجتماعی هستم تا برای بیکاران اشتغال ایجاد کند، به نیازمندان یاری رساند، یتیمان را پناه دهد و با استفاده از شیوه های جدید به آنان حرفه و صنعت بی آموزد". خدمت به خلق در این الگو همان خدمت به خداست، چه "خدا هر کوششی را برای به پا داشتن حق و یاری ستمدیده ، تلاشی در راه خودش و چونان نماز در محرابش دانسته است". (صدر. ادیان در خدمت انسان1384..) این مرجعیت اجتماعی، ریشه در همان نگاهی دارد که به تعبیر شریعتی  الناس را ترجمان اجتماعی الله می نامید.

شاخص های الگوی مرجعیت اجتماعی ای که امام موسی صدر در زندگی خود به نمایش گذارد را می توان "گشایش"، "تساهل" و "تقریب" دانست. تساهل و تقریب، مشی عملی موسی صدر است که در جهان دینی ما نامتداول و نامتعارف است: طلبه ای که به دانشگاه می رود. علم اقتصاد را انتخاب می کند. زبان خارجی می خواند. سفر می رود. اهل موسیقی و شعر است. با غیر شیعه ی مسلمان مراوده می کند. در کلیسا سخنرانی می کند. از غیر مسلمان برای ایراد خطبه ی پیش از نماز دعوت می کند. و با همه ی حوزه ها و زمینه هایی که به طور معمول و سنتی با زیست یک عالم دینی غریبه است و فاصله ی زیادی با سبک زندگی وی دارد، ارتباط برقرار میکند. 

در عین حال گشایش به سمت مردم را می توان در همه ی مراحل زندگی وی رد یابی نمود. مرجعی که مهمترین سیاست خود را "محرومیت زدایی" از جامعه میداند چون  آگاه است که "وقتی فقر از دری وارد می شود، دین از در دیگر بیرون می رود"، "کسی که معاش ندارد، معاد ندارد". عالمی  که معتقد است "بر خلاف سنت قدیمی که مردم به سراغ علما می رفتند، امروز این علما هستند که باید به سراغ مردم بروند". هزاران کیلومتر را در می نوردد تا دهها جمعیت خیریه، مرکزاشتغال زایی، آموزش حرفه ای و پروژه های عمرانی را راه اندازی می کند و از کودکان گرفته تا جوانان و زنان را با پروژه ی اجتماعی خود همراه سازد. چرا که معتقد است: " پیوندی ژرف میان ایمان به خدا و رسیدگی به امور مردم وجود دارد". شاید از این روست که امروز نام امام موسی صدر نه الزاما با مجموعه ای از نظریات بلکه با مجموعه ای از خدمات عملی و نهادهای اجتماعی پیوند خورده است. عالمی "خاکی" که به تعبیر خودش به "ابوتراب" منتسب است.

امروزه این  تاکید برعمل اجتماعی را به "پراگماتیسم" و تکیه بر مردم را به "پوپولیسم" تعبیر می کنند که بار منفی ای دارد.  در زمان ما اما این دو مفهوم از بار مثبتی برخوردار بود و این شاید نشانه ای از یک چرخش ارزشی و خصوصا غصب ارزش هایی دارد که تا دیروز ما را سربلند می کرد و امروز بر عکس تلاش می کنیم تا از آنها تبری جوییم. در حالی که وظیفه ی ما اعاده ی حیثیت از این ارزش های غصب شده با ارائه ی الگوهایی مرجع است.امام موسی صدر در این زمینه الگویی مرجع است.

در عین حال امام موسی صدر، در حوزه ی دیگری هم الگو سازی کرد و آن وارد کردن و مشارکت دادن به زنان در الگوی مرجعیت اجتماعی خود بود. مشارکت زنان امروز حرف جدیدی نیست. در جهان امروز، جنبش اجتماعی زنان پاسخ بسیاری از مطالبات اولیه ی خود را گرفته است. در عین حال به نظر می رسد، هرچه به حوزه ی دین  نزدیک تر می شویم، صدای زنان را کمتر می شنویم. زنان غایب در زندگی علمای دین. زنانی که در بسیاری از زندگینامه های علمای دینی نامی از آنها برده نمی شود. گاه حتی به همان نقش مادری، خواهری وهمسری شان نیز اشاره ای نمی رود. به حریم خصوصی عقب رانده می شوند و به نام حفظ حرمت حریم، خاموش می مانند. زنان ناپیدا وخاموش درجهان مذهبی ما. زنانی که دیده نمی شوند، شنیده نمی شوند. اغلب بیت مراجع توسط فرزندان پسر اداره می شود و پس از آنها نیز فرزندان پسر میراث پدررا انتقال و ادامه میدهند.

رباب صدر، به عنوان جانشین برادرش در موسسات اجتماعی شیعیان لبنان، تکذیبی بر این گزاره ی غیبت و خاموشی است. زنی که در پروژه ی مرجعیت اجتماعی موسی صدر و تقدمی که بر فعالیت های اجتماعی قائل بود، از جایگاه قابل توجهی برخوردار است. او  در راس مجموعه خدمات اجتماعی، از آموزش گرفته  تا بهداشت و عمران، مشغول به کار است. کار اجتماعی، کاری روزانه، طولانی مدت، بی صدا، کند و زمان بر است و بر خلاف سیاست، نه شتاب دارد و نه  خبر ساز است. تیتر اول روزنامه ها به اینگونه خدمات اجتماعی اختصاص نخواهد یافت، اما بی تردید همین فعالیتهاست که بسترهای یک تحول عمیق اجتماعی را فراهم می سازد. اینها تلاشی مادرانه است، روزانه، خاموش و مداوم.

از خلال این بزرگداشت، ضمن تاکید بر الگوی مرجعیت اجتماعی ای که امام موسی صدر ارائه داد، سهم زنانی را پاس می داریم که فعالیت در حوزه ی اجتماعی را در دست گرفته اند، "تعاون" را در حد یک ارزش ارتقا بخشیده اند و تلاششان، نقطه ی امن دنیای زلزله خیز و پر گسل سیاست است. این بزرگداشت نیز خود یک نوآوری است. نه بزرگداشت یک شخصیت سیاسی بلکه بزرگداشت یک فعال اجتماعی. نه پس از رفتن وی بلکه در زمان حیات و با حضور وی. بزرگداشت یک زن. این بزرگداشت هم می تواند الگویی مرجع قلمداد شود.