Monday 18 May 2015

جامعه شناسی ایران و جامعه شناسان ایرانی


جامعه شناسی ایران و جامعه شناسان ایرانی

 
یک جامعه شناس غریبه که برای نخستین بار وارد حوزه ی جامعه شناسی ایران می شود، می پرسد: جامعه شناسی ایران حول چه مساله یا مسائل مرکزی شکل گرفته است؟ جامعه شناسان ایرانی در چه زمینه هایی تحقیق میکنند و درباره ی جامعه ی ایرانی چه می گویند؟ چه نسبتی با دیگر حوزه های جامعه شناسی در جهان دارند؟ چه منابعی از جامعه شناسان بزرگ جهانی به فارسی ترجمه شده اند؟ چه سنت های نظری در جامعه شناسی ایران وجود دارد؟ نشریات تخصصی جامعه شناسی و لابراتوارهای تحقیقات اجتماعی ایران کدامند؟

در یک دوره من نقش این جامعه شناس غریبه را ایفا کردم  و در دوره ی جدید، همواره مخاطب آن بوده ام و اغلب در پاسخ به بسیاری از این پرسش ها درمانده ام.

در جستجوهای بسیارم برای یافتن منابعی جهت آشنایی با تاریخ جامعه شناسی ایران، فقط  دو عنوان کتاب  با این موضوع یافتم ، جامعه شناسی ایران، اثر مشترک دکتر مهدوی و دکتر لهسایی زاده  که البته به زبان انگلیسی نوشته شده بود و در سال 1373 نوشین احمدی خراسانی به فارسی برگرداند و  جامعه شناسی جامعه شناسی ایران، اثر دکتر آزاد در سال 1378 که تنها اثری بود که به تاریخ جامعه شناسی ایران،  خودویژگی ها، آموزش و سازمان آموزشی و همچنین گرایشات عمده نظری در جامعه شناسی ایران می پرداخت و البته هر دو  کتاب به حدود بیست سال پیش مربوط است. به این ترتیب به نظر می رسید  که از تاریخ  تاسیس این رشته  تنها دو اثر در مورد تاریخ جامعه شناسی ایران ، موجود است.

در جستجوی ترجمه ی آثار کلاسیک جامعه شناسی به زبان فارسی، وضعیت از این هم اسفبارتر بود. ترجمه ی آثار مارکس و به خصوص متفکران این حوزه چون گرامشی توسط جریانات سیاسی انجام شده بود و در نتیجه از نام مترجم و تاریخ ترجمه و نشانه ی متن اصلی اثری نبود. ترجمه هایی "بی نا" و "بی تا" و بی  نشانه.  دیگر کلاسیک های جامعه شناسی نیز اغلب پس از یک قرن از انتشار آثارشان به فارسی راه یافته اند و  با تیراژهای محدود، تجدید چاپشان حتی به ده بار نیز نمی رسید. اولین اثر ترجمه شده  ای که از دورکیم یافتم قواعد روش به سال 1343 توسط علی محمد کاردان  و اولین ترجمه از وبر، دانشمند و سیاستمدار، توسط دکتر نقیب زاده  به سال 1361 مربوط  بود که از ان تاریخ ، تنها چند بار تجدید چاپ شده اند. نخستین ترجمه از صور بنیانی حیات دینی نیز توسط باقر پرهام به سال 1383، یعنی حدودا یک قرن پس از انتشار ان مربوط میشد. زیمل نیز با همین فاصله ی یک قرنی با ترجمه ی مقاله "ویرانه" توسط دکتر اباذری در سال 1368 به زبان فارسی راه یافت و به جامعه ی علمی ورود پیدا کرد.

و اما  تحقیق در خصوص سنت های نظری و پروژه های تحقیقاتی در جامعه شناسی ایران، کاملا سردرگمم کرد. اغلب یا با تحقیقاتی روبه رو بودم که مبنای نظری آن را در نمی یافتم، یا با سنتهای نظری ای که فاقد پروژه های تحقیقاتی بودند. ترجمه ی آثار، در کنار نهادهای متمایز تحقیقاتی و نشریات تخصصی،  شاخص شناسایی سنت های نظری ست. به عنوان نمونه، در فرانسه،  آرون، معرف و مترجم وبر است، یا کربن معرف و مترجم هایدگر است. در ایران به نظر می رسید، اینها معیار شناسایی نیست. از طرفی با غیبت نهادهای تحقیقاتی متمایز و نشریات تخصصی مربوط به جریانات فکری جامعه شناسی روبرو بودم و از سویی به نظر می رسید بسیاری از ترجمه ها از جانب مترجمان، به معنای کسانی که با یک زبان خارجی آشنایی داشتند، انجام میشد و نه از جانب جامعه شناسانی که می خواهند با ترجمه ی آثار، سنت نظری مشخصی را در ایران شکل دهند. در نتیجه شناسایی و تشخیص این سنت ها از خلال ترجمه ها، نهادها و نشریات، دشوار می نمود.

این جستجوهای آغازین و البته نه چندان دقیق، به دلیل اولویتی که شناخت جامعه برایم داشت، ادامه نیافت و در این ده سال نیز، به نظر می رسد تحولات بسیاری در حوزه ی ترجمه و تحقیق صورت گرفته است اما غیبت مطالعات تاریخی در خصوص تاریخ جامعه شناسی ایران و همچنین ناشناختگی سهم نظری جامعه شناسان ایرانی در شناخت جامعه همچنان چشمگیر است.

جامعه شناسان ایرانی در مورد جامعه ایران چه می گویند؟ ظاهرا پرسش مرکزی  پروژه ی "جامعه شناسی ایران و جامعه شناسان ایرانی" اینست.  این پروژه با تمرکز  نظریات و تحقیقات در مورد  جامعه ی ایران،  می تواند در پر کردن خلا مطالعاتی در این زمینه ها نقش موثری داشته باشد و جامعه شناسی ایران را به عنوان مرجعی در شناخت جامعه ی ایرانی معرفی سازد.

 این  حکم البته که بدون "اگر و اما" نیست:  اگر بتوانیم  بزرگداشت افراد را به مطالعات علمی و انتقادی آثار بدل کنیم، اما ایا فضای سیاسی و اعتقادی حاکم بر جامعه شناسی  ایران، شرایط امکان چنین مطالعاتی را فراهم می سازد؟