Sunday 17 April 2011

مصاحبه ای پیرامون جامعه شناسی هنر

متن مصاحبه با مرسده آزاده. فصل نو. 1385

گفتگوی پیش رو با دکتر سارا شریعتی حاصل گذراندن یک ترم جامعه شناسی هنر با ایشان است. ترمی که بخش ﭘایانی جلسات آن به ارائه ی تحقیقات دانشجویان در حوزه های مختلف هنری و بحث از آسیب شناسی هنر در ایران سپری شد. مصاحبه ، پیرامون مسایلی است که در بحث های کلاسی و تحقیقات دانشجویان، بارها به عنوان سختی ها و نقص های هنر در ایران مطرح شده بود اما بازتابی عمومی نداشت . این گفتگو تنها به بخشی از موضوعات و نتایج تحقیقات انجام شده پرداخته است ( مطبوعات و موسیقی ) با این وجود دکتر شریعتی می گوید: " به این فکر هستم که نتیجه ی تحقیقا ت دانشجویان را منعکس کنم و یا به صورت سلسله نشست هایی با موضوع آسیب شناسی هنر به بحث بگذارم . "
***

- موقعیت و مقام هنرمندان در جامعه ما چیست؟
هنرمندان را نمی توان مانند هر کاتگوری شغلی دیگری تحلیل کرد. ارزش کار هنرمند بر خلاف دیگر مشاغل، بستگی به ساعات کارش ندارد بلکه به جایگاه هنرمند و آثارش، در نزد دیگر هنرمندان، مخاطبین، و همچنین واسطه های هنری بستگی دارد. اهمیت این چهار عامل یکسان نیست. گاه یک اثر هنری و یا یک کتاب، مورد ﭘسند عموم قرار می گیرد و مخاطبین بسیاری می یابد اما به این دلیل که از جانب نهادهای هنری و همچنین در میان دیگر هنرمندان نمی تواند اعتبار و جایگاهی کسب کند، آفریننده اثر، موقعیت و مقام هنرمندی را نمی یابد. و گاه بالعکس، هنرمند از آثارش فراتر می رود و مجموعه زندگی و کار و روابطش به او اعتباری هنرمندانه می بخشد. به این مجموعه می بایست، سرمایه و یا سرمایه های هنرمند را نیز که بوردیو اشاره می کند، افزود. در اینجا این دیگر اثر هنری نیست که تعیین کننده موقعیت و مقام هنرمند است بلکه روابط اجتماعی- سیاسی هنرمند ( سرمایه اجتماعی)، توانمندی اقتصادی ( سرمایه اقتصادی)، و یا اعتبار فرهنگی او نیز در تعیین جایگاهش نقش اساسی ایفا می کند. در جامعه ی بحران زده ی ما، این سرمایه ها در قیاس با جوامع دیگر، به مراتب قدرت بیشتری دارند تا خلاقیت های هنرمند. هنرمندان در جامعه ما،مقام و موقعیتی ندارند. بی صاحبند. در ناامنی مدام شغلی و اجتماعی. هنرمند را نمی توان در کاتگوری مشاغل دسته بندی کرد. هنرمندی می گفت وقتی از من می ﭘرسند شغلت چیست و مثلا میگویم شاعر، نقاش یا موسیقیدان، بالافاصله به من تبریک می گویند و تصریح می کنند که " بله! اما شغلتان چیست؟". شاعری یا نویسندگی یا نقاشی که شغل نیست. درآمد نیست. تامین اجتماعی ندارد، درآمد ماهیانه ندارد و در نتیجه مقام و منزلتی نمی یابد. از اینروست که فاجعه یک خانواده متوسط اینست که فرزندش به هنر علاقمند است و می خواهد در کنکور هنر شرکت کند. خصوصا وقتی با این واقعیت روبروییم که آموزش هنر در ایران، از طریق کلاسهای خصوصی صورت می گیرد و مستلزم ﭘشتوانه قوی مالی ست. اغلب هنرمندان ما ناگزیر در عرصه ی دیگری مشغول بکارند و از سیاستهای حمایت کننده محرومند.

- با توجه به این عوامل که اشاره کردید، آیا می توان برای هنر در ایران دوره های خاصی درنظر گرفت ؟ منظورم این است که این چهار عامل هر کدام مربوط به دوره ی زمانی خاصی هستند ؟


مسلما در هر دوره اجتماعی یکی از این عوامل تعیین کننده تر می شود. در یک دوره افراد از آثارشان مهمتر بودند. چهره ها، به دلایل بسیار( سابقه سیاسی، موقعیت خانوادگی، جایگاه علمی...) مطرح میشدند و به تبع آنها آثارشان نیز اهمیت می یافت. آدمها یا حرفها؟ هنرمند یا اثر هنری؟ فردوسی شاهنامه را ساخت یا شاهنامه فردوسی را؟ همان بحث کاریزما، نبوغ، جنون، نامتعارف بودن هنرمند، هنرمندی که تابع هیچ قاعده ای نیست و اغلب استثناست تا قاعده، ...همین نگاه است که رویکرد جامعه شناسانه را با هنر و هنرمند دچار مشکل می سازد. هنرمند از اینکه از نبوغ و خلاقیتش افسون زدایی شود و به عوامل بسیاری از جمله مثلا در تحلیل بوردیو، به سرمایه هایش، نسبت داده شود، بر می آشوبد. از اینکه جامعه شناس موقعیت و مقامش را در نتیجه روابط اجتماعی، تبلیغاتی و سیاسی اش بداند و یا محصول سرمایه های اقتصادیش. خصوصا در جامعه ما که اغلب، قدرت، سیاست، ثروت و روابط در موقعیت هنرمند تعیین کننده تر از آثار او بوده است. بالعکس در جوامعی که افکار عمومی رشد کرده اند و سطح فرهنگ اجتماعی بالا رفته است، مخاطبین نقش تعیین کننده تری ایفا می کنند. مخاطبینی که یک اثر هنری، یک رمان، یک فیلم... را می ﭘسندند، از آن استقبال می کنند، آن را به جامعه ی هنری تحمیل می کنند و منتظر ارزیابی کارشناسان و منتقدین حرفه ای نمی شوند.
و اما در دوره جدید، عصر صنعت فرهنگی، عصر تبلیغات و رسانه ها، ... این واسطه های هنری اند ( نهادها، رسانه ها، جوایز، تبلیغات ) که عامل تعیین کننده می شوند. سینما خود نمونه ی خوبی در تعیین نسبت و اهمیت این عوامل است. گاه یک فیلم به دلیل کارگردانش، ﭘیشاﭘیش قبل از آنکه به روی ﭘرده بیاید، اهمیت می یابد، گاه اهمیت فیلم به دلیل استقبال بسیار مردم است، گاه به دلیل جوایز بسیار و در بسیاری از مواقع سیاستهای تبلیغاتی که در مطرح کردن یک فیلم نقش بسیاری دارد. در نتیجه می توان گفت که این دوره بندی، بستگی به تعیین نسبت و نقش قدرت سیاسی، جامعه مدنی، جامعه ی هنری و رسانه ها در دوره های متفاوت تاریخی ما دارد.

- بحث سرمایه ها که در تحلیل بوردیو بدان اشاره کردید، تا چه حد در زمینه هنر می تواند تعیین کننده باشد؟
بوردیو از توزیع نابرابر سرمایه ی فرهنگی و سرمایه ی اجتماعی سخن می گوید. از نظر وی، این فقط سرمایه ی اقتصادی نیست که منشا نابرابریست، "سرمایه ی فرهنگی" نیز هست. میزان تحصیل فرد و خانواده اش و امکان دسترسی او به آنچه که بوردیو " اموال سمبولیک"( فرهنگ، زبان، درک زیباشناسانه) می نامد، صرفا در نتیجه امکانات مالی نیست بلکه در تحلیل وی به "عاداتواره"، به عبارتی به مجموع عادات ناخودآگاه فرد و یا ساده تر بگوییم همانکه در فرهنگ عامه ما "استعداد" های ذاتی فرد می نامند، بستگی دارد. از نظر بوردیو، برخورداری از این استعدادها و یا محروم بودن از آن، ذاتی نیست. زمانی که جامعه امکان اجتماعی شدن فرد را با عرصه هنر، از طریق، خانواده، مدرسه، دانشگاه و رسانه ها... فراهم نمی کند، این عدم آشنایی، به عنوان نداشتن استعداد هنری قلمداد می شود و همواره مانعی ناﭙیدا در ورود افراد به عرصه فرهنگ و هنر است. و اما در مورد هنرمند، هنرمند نیز تابع همین قانون توزیع نابرابر سرمایه هاست. هنرمندانی که از سرمایه ی اقتصادی، از سرمایه های اجتماعی، از مناسبات سیاسی و روابط قدرت و ثروت محرومند، عملا کارشان ناشناخته می ماند و در " بازار و کنکور هنر" از شرایط و شانس برابر محرومند.

- مگر می توان از بازار و کنکور هنر صحبت کرد؟ مگر هنر تابع قوانین بازار است و یا آیا کنکوری در هنر وجود دارد؟
مسلما بله. قانون بازار و مسابقه، قانون حاکم بر جامعه مدرن است و هیچ عرصه ای را بی نصیب نگذاشته است. امروزه علم، فرهنگ، هنر و حتی دین نیز از این قانون مستثنی نیست. ما در جامعه شناسی دین نیز از ﭘلورالیسم دینی، بازار دینی، کالاهای دینی، عرضه و تقاضای دینی
سخن می گوییم. عصر حکمت گمشده، جستجوی علم، رفتن به سراغ عارفی در شرق دور...می گویند که به ﭘایان رسیده. امروزه همان عارف و حکیم و عالم، اگر از غار تنهایی و خلوتشان بیرون نیایند، اگر در بازار فرهنگی مشارکت نکنند، اگر اندیشه هایشان را به صورت کالایی در این مکاره بازار عرضه و تبلیغ نکنند، ...نیستند. استثناهایی البته که وجود دارند، نبوغهایی که سر می زنند، حساب و کتابها را به هم می ریزند و از جامعه متوسط ها فراتر می روند اما این قانون رایج نیست.
- شما معتقدید ما در ایران خبرنگار متخصص و متبحر در حوزه ی هنر نداریم . لطفا بیشتر توضیح دهید.
این البته اعتقاد من نیست، نتیجه کار تحقیقی دانشجویانی ست که سال گذشته در خصوص جایگاه هنر در مطبوعات، در ﭘرتیراژترین روزنامه های کشور کار کرده بودند. مثال می زنم: یکی از مهمترین بخشهایی که وجود این سرمایه ها را در کار هنرمند اجتناب ناﭘذیر می کند، عرصه ارائه آثار هنریست. اولا 1. هنرمند از نظر شغلی وابسته به سفارش است، و مهمترین سفارش دهنده در جوامعی چون جامعه ما، دولت و نهادهای دولتی هستند که امکان سفارش دادن و ﭘرداخت هزینه را دارند، 2. هنرمندی که وابسته به سفارشات بازار نیست و مستقلا کار می کند، امکانی برای ارائه اثر هنری خود ندارد و 3. حتی اگر چنین امکانی برایش فراهم شود، امکان اطلاع رسانی درستی نیز جهت آگاهی مردم از نمایشگاه و یا کنسرتش ندارد. چرا؟ به این دلیل که همچنانکه ما برنامه های رادیو، کانالهای تلویزیون، ستونهای روزنامه و همچنین نشریاتی داریم که کارشان انعکاس مداوم و بی وقفه اخبار سیاسی و اجتماعیست، روزنامه ، هفته نامه و ماهنامه های تخصصی که اخبار هنری و فرهنگی را در اختیار عموم بگذارند نداریم. مجلات تحلیلی هنری البته که هست اما نشریات خبری که برنامه های هنری را( فیلم، کنسرت، تئاتر، نمایشگاه ...) را هر روز و هر هفته منعکس کند، نداریم. این اطلاع رسانی عمدتا یا از طریق رسانه های دولتی ست و یا اگر کار مستقلی باشد، گوش به گوش است و به شکل شبکه ای از طریق دوستان و آشنایان انجام می شود. به همین ترتیب، بر طبق تحقیقات دانشجویان که چندین ماه مفصلا به جایگاه هنر در مطبوعات ﭘرداختند و با خبرنگاران ﭘرتیراژترین روزنامه های کشور مصاحبه کرده بودند، خبرنگاران و منتقدین هنری حرفه ای نیز که به شکل تخصصی تنها به این عرصه بﭘردازند نادرند. طبق تحقیقات این دانشجویان، در این عرصه نیز داشتن روابط اجتماعی، همانکه بوردیو تحت عنوان " سرمایه اجتماعی" از آن نام می برد نیز، تعیین کننده است. اغلب کسانی خبرنگار این عرصه می شوند که می توانند مثلا موفق شوند مصاحبه ای با بزرگان هنری و فرهنگی کشور، انجام دهند و یا امکان ایجاد رابطه با جامعه هنری را دارند. منتقدین هنری ما، آنها که با این عرصه آشنایند و فرماسیون فرهنگی و هنری دارند، به شهادت نقدهایی که در مجلات تخصصی نوشته می شود، بسیار محدودند. سینما شاید تنها عرصه ای باشد که در آن بیشترین اطلاع رسانی، تبلیغات و منتقدین را داراست، اما در زمینه های دیگر چون نقاشی، موسیقی، تئاتر.... این کمبود بسیار چشمگیر است. و این یکی از حلقه های مفقوده ی تسلسل هنریست.

- یکی از حلقه های مفقوده و یا مهمترین آن؟ این شرایط را چگونه تحلیل می کنید؟
مهمترین مانع از نظر من مانع آموزشی ست. هنر در سیستم آموزشی جامعه ما غایب است. در مدرسه و دانشگاه. در رسانه ها. در صدا و سیما . . و این غیبت، اطلاعات عمومی را در زمینه هنر بسیار تنزل داده است و کاملا وابسته به شرایط خانوادگی فرد کرده است. افرادی که در خانواده های فرهنگی و هنری بدنیا می آیند، با این فرهنگ آشنا می شوند و در غیر این صورت امکان آشنایی شان با این عرصه به شدت تقلیل می یابد. اغلب حتی با اسامی مهمترین چهره های جهانی رمان، نقاشی، موسیقی، تئاتر ... نیز بیگانه ایم. چهره ها و آثاری که آشنایی با آنها از مقدمات فرهنگ عمومیست. خصوصا زمانیکه در دانشگاه، دروسی چون جامعه شناسی ادبیات، یا جامعه شناسی هنر تدریس می شود و تصور کنید که تدریس جامعه شناسی ادبیات یا هنر برای دانشجویانی که به گفته خودشان هیچ زمینه آشنایی با ادبیات و هنر ندارند، تا چه حد می تواند موفق باشد. این بیگانگی تنها با هنر و چهره های هنر جهانی نیست، بلکه در خصوص هنر و هنرمندان ایرانی نیز صدق می کند. در کلاس جامعه شناسی هنر، دانشجویی که در مورد موسیقی سنتی ایرانی کنفرانس میداد، با تعجب با واکنش دانشجویانی روبرو شد که از او در مورد شکل سازها سوال می کردند و می گفتند که تاکنون حتی عکس و تصویر این سازها را نیز ندیده اند. و این یکی از خصوصیات جامعه ماست. جامعه ای ﭘارادوکسیکال و از هم گسیخته، از هم گسیختگی میان نخبگان اجتماعی، متن جامعه و نهادهای رسمی. و از اینروست که تحلیلها و نتیجه گیریها اغلب ناکارآمدند. از طرفی ما انعکاس همه تحولات و تنوعات هنری جهانی را مثلا در نمایشگاهها ی نقاشی می بینیم، و تحلیل می کنیم که هنر در ایران از مقام و موقعیت خوبی برخورداراست و از سویی متن جامعه که اغلب از رسانه های رسمی تغذیه می شود با الفبای مقدماتی این حوزه نیز آشنا نیست و بدان بی توجه است. از طرفی در نظام آموزشی مثلا جامعه شناسی هنر و انسانشناسی هنر داریم، و نتیجه می گیریم که این حوزه ها نیز مورد توجه اند و از سویی با مبانی و مقدمات ابتدایی هنر نیز بیگانه ایم. از طرفی در متن جامعه، کلاسهای موسیقی و نقاشی روز به روز گسترش می یابد و نشان از تقاضای اجتماعی دارد و از سویی در رسانه های رسمی، نه صدایی و نه سیمایی مثلا از موسیقی و نقاشی نیست.
- شما در کتابخانه تیر ماه شرق مطلبی در باره ی تصویرگری کتاب کودک داشتید، الان بیشتر در کدام حیطه ی هنر در ایران تحقیق می کنید؟
زمینه اصلی تحقیقات من جامعه شناسی دین است. در زمینه هنر اما کار تحقیقاتی عمدتا بر عهده دانشجویان بوده است و در حال حاضر دغدغه اصلی ام جمع آوری آنها، ایجاد ارتباط میان گروههای تحقیقاتی، و ارائه و انعکاس نتایج این تحقیقات در مطبوعات و نشریات است تا لااقل این تلاشها بتوانند در علاقه مند کردن، عمومی کردن و توجه به این حوزه موثر باشند.