Sunday, 17 April 2011

مصاحبه با روزنامه ی شرق

مصاحبه با روزنامه ی شرق
متن مصاحبه با آقای محبی روزنامه شرق. 29 خرداد 1386


-دکتر شریعتی جامعه شناس و مورخ بود و از این دو منظر به دین نگاه می کرد، این نوع نگاه به دین تازگی داشت و باعث چه نتایج و عکس العملهایی در آن روز جامعه ایران شد، در باره نگاه تاریخی و جامعه شناسانه او به دین توضیح دهید.

رویکرد معمول با دین، اغلب رویکرد الهیاتی، فلسفی و با تکیه برعلوم دینی است. رویکرد علوم انسانی در مطالعه ی دین، جدید است و به همان اندازه پر مناقشه. و اصولا مطالعه ی دین، که مدیریت امر قدسی است، امر مخاطره انگیزیست چرا که به گفته ی هانری دروش، یک جامعه شناس دین فرانسوی، ترجمه و تحقیق در این حوزه، محقق را در خطر اتهام به نسبی کردن کلام مقدس قرار می دهد، و خطا در این حوزه، او را با اتهام توهین به مقدسات مواجه می سازد. و در آنزمان، این همان سرنوشت شریعتی در رویکرد تاریخی و جامعه شناختی اش به دین بود. رویکرد تاریخی شریعتی در تحلیل تاریخ اسلام و تکیه اش به منابع مختلف، او را در معرض نقدهای بسیاری قرار داد که به عنوان نمونه استفاده از منابع سنی را مجاز نمی شمردند و یا تحلیل طبقاتی شریعتی از جامعه ی صدر اسلام، مورد نقدها اگر نگوییم تکفیرهای بسیار قرار گرفت.


2- چه نسبتی میان دین با فرهنگ و جامعه در زمان دکتر شریعتی برقرار بود؟ شما در جایی گفته بودید، این نسبت اعتراضی بود. به اعتقاد شما نگرش جامعه شناسانه و تاریخی شریعتی چه تاثیری در این نسبت داشت؟ منابع فکری دکتر ( علمی و مذهبی) در این رویکرد به دین چه بود؟

دین به تعبیر تیلیش، به عنوان "هسته ی سخت فرهنگ" یا به گفته ی دورکیم به عنوان "سیمان جامعه"، طبیعتا موقعیت تعیین کننده و نقش موثری در ساخت فرهنگی و بافت اجتماعی دارد. این موقعیت و این نقش اما به نسبت دوره های تاریخی یک جامعه متفاوت بوده است. از سویی در جوامع مختلف، دین کارکرد دوگانه ای داشته، در جایی و در مقطعی از تاریخ، مرجع مشروعیت بخش وضع موجود بوده است و در دوره ها و جوامع دیگر، کارکردی اعتراضی و مشروعیت زدا داشته است. نوآوری شریعتی، با تکیه به واقعیت جامعه شناسانه ی دین و نه حقیقت الهی آن، در اشاره به تکثر مذاهب تاریخی و کارکردهای متفاوت آنها بوده است. نظریه ی "مذهب علیه مذهب" اشاره به این واقعیت دارد که در طول تاریخ همچنانکه مذهبی در کار مشروعیت بخشی و طبیعی جلوه دادن نظم و نابرابری موجود بوده است، مذهب دیگری نیز در برابر مذهب حاکم وجود داشته و با آن مبارزه کرده است. یک مذهب نقش افیونی و مذهب دیگر نقش اعتراضی ایفا می کرده. در نتیجه دین به تعبیر مارکس هم " افیون مردم" و هم " آه مردم ستمدیده " بوده است. و البته اغلب به نقل از مارکس، افیون توده ها را تکرار می کنند و آه مردم ستمدیده را فراموش!  آقای مطهری هم در آنزمان، در مقاله ی احیای فکر دینی به این بحث از قول یک نویسنده ی عرب اشاره دارند که دین هم تریاک است و هم حرکت و جنبش و نتیجه می گیرند که حرکت و جنبش است، کدام دین؟ دینی که پیامبران آوردند و تریاک است، کدام دین؟ معجونی که ما امروز ساخته ایم.

منابع فکری شریعتی در اینجا هم  منابع تاریخی اسلام و هم میراث جامعه شناسانی چون مارکس، دورکیم، گرامشی...بوده است، شریعتی به تبع دورکیم که از "صور بنیانی و صور متاخر دین" سخن می گفت، میان "نهضت و نهاد" تفکیک قائل می شود، و اشاره دارد که دین در صورت یک نهضت، وجهی دینامیک و اعتراضی دارد و در شکل نهاد، متصلب و مشروعیت بخش می شود. او  به تبع مارکس از کارکرد دو گانه ی دین سخن می گوید و به تاسی از گرامشی که معتقد بود، دین بزرگترین اتوپیا است، به نسبت میان دین و اتوپیا می پردازد و در عین حال با تحلیل جامعه شناختی صدر اسلام، میان اسلام طبقاتی قریش و اسلام بردگان تفکیک قائل می شود و بر کارکرد اعتراضی دین تاکید می ورزد.


3-دکتر سروش در جایی، میان جامعه شناس دین و دیندار جامعه شناس تفکیک کرده اند و مرحوم شریعتی را یک دیندار جامعه شناس نامیده و ادامه داده اند که علم چنان است که با دیدگاههای عالم اختلاط پیدا می کند و جدا کردن آنها از یکدیگر همیشه آسان نیست، دکتر شریعتی یک متخصص محض نبود، بلکه یک متخصص متعهد بود. الف) آیا این تفکیک را قبول دارید ب) آیا نظر دکتر سروش را در باره مرحوم شریعتی درست می دانید، توضیح دهید.

راستش من با این نوع ایدئال- تیپ سازی هایی که ماکس وبر برای شناخت واقعیت پیشنهاد می کرد، چندان میانه ای ندارم. این نمونه سازی ها  در آموزش و سیاست بسیار کارآمد است، در حوزه ی تفکر اما اغلب تقلیل گراست. اگر شریعتی جامعه شناس است و این اصلی ست که در بحثی که شما از دکتر سروش نقل کردید، مفروض گرفته شده است، جامعه شناس دین نیز بود، چرا که یکی از مهمترین موضوعات کارش دین و تحول میدان دینی بود. در نتیجه نمی توان این دو را در برابر هم قرار داد. جامعه شناس دین می تواند درعین حال دیندار جامعه شناس نیز باشد، مانند بسیاری از جامعه شناسان دین که مومن یا متاله نیز بودند. مهم اینست که در تحلیل جامعه شناختی خود، فاصله ی لازم را با میدان تحقیق حفظ کند و گرنه صرف تعلق یا عدم تعلق فکری، کار جامعه شناس را بی اعتبار نمی سازد.

و اما در مورد نسبت میان علم و عالم و اینکه شریعتی یک متخصص محض نبود و یک متخصص متعهد بود. این درست است درعین حال می خواهم در خصوص این مفهوم "محض" در دانش علوم انسانی، چند و چون کنم. این محض به چه معناست؟ آیا به این معناست که این نوع دانش بدور از منفعت، مصلحت و قدرت است، که  البته از نظر من این رویکردی معصومانه با دانش است. برخی از جامعه شناسان به طور مثال، به مشاهده، کلاسه بندی، توصیف و تحلیل داده های اجتماعی بسنده می کنند و کار علمی را بیشتر توصیفی می نامند  اما حتی در این صورت نیز نتیجه ی کارشان در خدمت سیاستی قرار می گیرد که این داده ها را استخدام می کند برای توضیح و توجیه منافع و مواضع خود. در نتیجه تخصص محض مفهومی پر مناقشه است. و حتی دانشمند اگر خود، دانشش را با سیاست خود پیوند ندهد، دانشش مسلما به استخدام سیاستمدار در خواهد آمد. 


4- دکتر شریعتی  خود استاد این نمونه آرمانی دادنهاست، آیا در اینمورد نقدی به شریعتی دارید؟

بله. در آثار شریعتی ما به تیپولوژی های بسیاری بر می خوریم. دو گانه ها و تثلیث های شریعتی معروفند. دو گانه هایی چون اسلام آری و اسلام نه. تشیع سرخ و تشیع سیاه. ابوذر و سلمان. تمدن و تجدد. فرهنگ و ایدئولوژی... و تثلیث هایی چون زر و زور و تزویر. عرفان، برابری و آزادی. قاسطین و مارقین و ناکثین...     اما شرایط ما امروز با شرایطی که شریعتی در آن می زیست، متفاوت است. 

اولین اصل روش شناسی دکارت، وضوح و تمایز اندیشه است. این نمونه آرمانی ها، به وضوح و تمایز کمک می کنند اما اشکال در این است که در عین حال بسیار ساده سازی می کنند و دنیای امروزی ما به تعبیر ادگار مورن، نه با سادگی و وضوح که با پیچیدگی شاخص می شود. از اینروست که امروز بیش از آنکه بحث تفکیک ها و تمایزات مطرح  باشد، بحث بر سر ترکیبات و تبدیلات است. این سادگی و وضوحی که میان این دوگانه ها موجود است، دوگانه های رستگاری بخشی که با انتخاب یکی، تکلیفت  تعیین می شود، راه و چاه را به تو می شناساند و از انحراف، برحذرت می کند، در جهان اجتماعی ما دیگر موجود نیست. دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم ، پیچیده تر از این نمونه هاست و در نتیجه شاید می بایست به جای تکیه بر تفکیک ها، به ترکیب ها و تبدیل ها اندیشید، به اینکه چطور، بر اساس چه مکانیسمی و تحت تاثیر چه عواملی یکی به دیگری تبدیل می شود و یا چگونه این دو با هم ترکیب می شوند یا بر روی هم قرار می گیرند.


5- روش علمی- جامعه شناسانه و تاریخی شریعتی در با توجه به ضعف فاحش روشنفکران امروز در داشتن بینش تاریخی از مسائل چه درس هایی برای روشنفکران امروز دارد؟

مهمترین درس روش شریعتی در توجه وی هم به استاتیک و هم دینامیسم جامعه و صرف همزمان ایندو است. او امر اجتماعی را، به عنوان یک واقعیت، مورد تحلیل قرار می دهد اما با رویکردی تاریخی هم به فرایند تاریخی تکوین و عوامل سازنده اش توجه دارد( گذشته) و هم به این نکته که واقعیت یک کانون آتشفشانی فعال است، متصلب نمی ماند، تغییر می کند و به سمت و سویی میل می کند(آینده). این نگاه تاریخی و آینده نگر، آینده ای که با آرمان و پروژه ای پیوند خورده، به بینش او دینامیسم و غنایی می بخشد که اغلب در تحلیلها غایب است. گرایش غالب، امر اجتماعی را به تعبیر عامیانه، "بی سر و ته"، بررسی می کند. گویی واقعیت همچون داده ایی بر ما نازل شده است، گویی نه "محصول" یک فرایند تاریخی است و نه می تواند "منجر" به یک تحول شود. نگاه مسلط امروز، نگاه آلترناتیو ساز است. یکی می آید و جانشین دیگری می شود، همان نگاه علوم طبیعی، مرگ و تولد. اما حتی در علوم طبیعی به این واقعیت توجه می شود که هر تولدی، تا چه حد محصول میراث ژنتیک است و تا کجا انسان می تواند در این میراث دخل و تصرف کند.

به عنوان مثال در جامعه شناسی، برخی، از تکثر رویکردها، متد ها و مکاتب این رشته به این نتیجه رسیدند که ما با بحرانی روبروییم و این تکثر فزاینده، وحدت این رشته را با تنشی جدی روبرو کرده است که می رود تا موجودیتش را به خطر اندازد. در واکنش به این وضعیت، برخی از یک جامعه شناسی دفاع کردند و تلاش کردند مانیفستی برای این رشته یا یک رساله ی جامعه شناسی عمومی بنویسند. در حالیکه این تکثر را ما در رشته های دیگر نیز می بینیم. مگر انقلاب علمی، اصول اولیه ی علوم دقیقه را زیر سوال نبرد و مگر در تاریخ، مکتب آنال، کل تاریخ را با پرسشی جدی مواجه نساخت؟ اما این رشته ها هر بار در نتیجه ی این بحرانهای سازنده، قوی تر و غنی تر شدند. مساله در اینست که ما هنوز در درک و صرف تکثر مشکل داریم. هم به قول شما در بینش تاریخی ضعیفیم و هم به نظر من در توجه به آینده. مدام خود را در معرض انتخاب قرار می دهیم، انتخابی که در آن " محرومیت" هست. به عنوان نمونه: دانش بومی، دانش جهانی. یکی از بومیت دفاع می کند و خود را از جهان محروم. یکی از جهانییت دفاع می کند و از خود محروم. در حالیکه اصل بحث را باید زیر سوال برد. مگر نه اینکه هر جامعه شناسی ایی به نوعی بومی یا به تعبیر درستش محلی و ملی است، چون جامعه شناس طبیعتا به جامعه ی خود می اندیشد و در نتیجه جامعه شناسی اش معطوف به مسائل جامعه ی خودش است؟ جهان شناس که نیست، جامعه شناس است و جامعه ی خود را می شناسد. در نتیجه هر جامعه شناسی ای بنا به تعریف، محلی  است. در عین حال، جامعه شناس  در شناخت جامعه ی خود، برخی از نظریاتش از فیلتر فرهنگی و تاریخی و دینی جامعه اش عبور می کند و قابلیت استفاده در جوامع دیگری را نیز می یابد و به این ترتیب نظریه اش جهانی می شود. بخشی از نظریاتش تنها در جامعه ی خودش کاربرد می یابد و بخشی در جوامع دیگر نیز. بنابراین دانشی که تولید می کند هم دارای وجوه محلی و هم دارای وجوهی جهانی ست. و اصولا در شرایط امروز ما، در شرایط جهانی شدن، جهانی شدن که هم از جهان دهکده ی کوچکی ساخته و هم  به شکل تناقض آمیزی، به قطعه قطعه شدن جهان نیز منجر شده است، چطور می توان با تکیه بر یکی، دیگری را نادیده گرفت.

شریعتی این ویژگی را داشت که از طرفی به تعبیر سپهری، با همه ی افقهای باز نسبت داشت، به خود به عنوان انسانی در جهان می اندیشید، تا آنجا که می نویسد، گاه احساس می کنم که با همسایه ام، با دوستم به اندازه ی هزاران سال نوری فاصله دارم، و از سویی دیگر، از این واقعیت نیز غافل نبود که او به هر حال ساکن جهان سوم، جوامع اسلامی، ایران استعمار زده، و زاده ی روستای کوچکی است بر کرانه ی کویر. او نظریه را وام می گرفت و از آن استفاده می کرد، اما به شرایط جامعه شناختی تولید نظریه و موقعیت نظریه پرداز نیز توجه می کرد.

 این صرف همزمان ناهمزمانیهاست که هنر شریعتی یا به گفته ی شما، روش اوست. روشی که امروز در تحلیل جهان پیچیده ی اجتماعی ما، از کاربردش ناگزیریم.