Sunday, 17 April 2011

ماکسیم رودنسون، اندیشه دو کرانه

ماکسیم رودنسون، اندیشه دو کرانه
(1915-2004)

ماکسیم رودنسون، زبانشناس، مورخ، جامعه شناس دین، یکی از مهمترین متخصصین اسلام و جهان عرب در 23 مه 2004 درگذشت. چهره ای نامتعارف در جامعه ی آکادمیک، حاشیه نشینی حاضر در متن مباحث فکری، کمونیستی که اسلام را موضوع مطالعه ی خود قرار داده بود، یهودی ای ضد صهیونیسم و مدافع مطالبات جنبش فلسطین، استاد دانشگاهی حاضر در همه صحنه های سیاسی و اجتماعی جامعه، رودنسون در تقاطع همه ی راهها و اندیشه های عصر خود حاضر بود و با این حال همواره حاشیه را برای حیات و کار خویش برگزید.

شرح کوتاهی از زندگی

ماکسیم رودنسون در 26 ژانویه 1915 در خانواده ای یهود کمونیست از مهاجران روس در ﭙاریس بدنیا آمد. ﭙدر و مادرش، اولین نسل از اعضای حزب کمونیست فرانسه که در سال 1920 تشکیل شد، کارگر خیاط بودند و خانواده از آن رو که امکانات مالی نداشت ناگزیر ﭙس از تحصیلات ابتدایی فرزند را به جای دبیرستان به بازار کار فرستاد و بدین ترتیب ماکسیم کوچک در 13 سالگی باربر یک شرکت حمل و نقل شد.

با این حال او عطش آموختن خود را با مطالعه ی فردی شبانه روزی  فرو نشاند و با کمک کتابهای درسی دوران دبیرستان، لاتین و یونانی را فراگرفت. در 17 سالگی در کنکور "مدرسه ملی فرهنگها و زبانهای شرقی" که هر ساله برای کسانی که دﯿﭙلم نداشتند برقرار میشد، شرکت کرد و ﭙذیرفته شد و ﭙس از ﭙایان تحصیلاتی درخشان، موفق به کسب ﭙنج دﻴﭘلم در ﭙنج زبان عربی شرقی، زبان عربی مغربی و زبان عربی ادبی ، زبان ترکی وهمچنین آمهاریک( زبان مرکزی اتیوﭘی) گشت. در همین سالها همزمان در کلاسهای مارسل موس و ﭙل ریوه ، که با همکاری لوی برول از سال 1925 "انستیتو مردم شناسی" را در ﭙاریس بنیانگذارده بودند، نیز شرکت کرد، به تحقیقات انسانشناسی علاقه مند گشت و از 1937 به عنوان محقق رسمی  عضو مرکز تحقیقات ملی فرانسه شد. 

در سال 1939، در زمانی که فاشیسم در اروﭙا قدرت میگرفت و در فرانسه "جبهه ی مردمی" متشکل از نیروهای ﭽﭗ علیه فاشیسم بوجود آمده بود، ماکسیم رودنسون به گفته ی خودش به "دلایل اخلاقی" به حزب کمونیست ﭘیوست. در خاطراتش تحت عنوان " خاطرات یک حاشیه نشین" مینویسد: "برای نسل ما انقلاب روسیه تولد یک امید بود امید جامعه ای بی طبقه و آینده ای که درساختن آن همه ی اقشار اجتماعی سهیم بودند".( رودنسون 2004) عضویت در حزب کمونیست در واقع گامی جهت تحقق این امید و مقابله با سلطه ی فاشیسمی بود که آزادی و جان خانواده ی او را به عنوان یهود به مخاطره می انداخت. بیست سال بعد، در سال 1958 ﭘس از علنی شدن گزارش مخفی خروشچف در بیستمین کنگره ی حزب کمونیست و آگاهی به واقعیتی که امیدش را به کابوس بدل کرده بود، به مخالفت با حزب ﭘرداخت و در نتیجه از آن اخراج شد. رهبران حزب گفته بودند که چنانچه رودنسون درخواست کند دوباره می تواند به حزب بازگردد. رودنسون اما هیچگاه چنین تقاضایی نکرد و نوشت: "به عنوان یک جامعه شناس دین از خودم تعجب میکنم که چطور درنیافتم که وارد یک نوع دین شده بودم" و توضیح میداد که" وقتی انسان وارد یک مبارزه ی اجتماعی میشود با منطق مبارزه است که بیش می رود ."( محمد حربی.2004) استعفا از حزب کمونیست و فاصله گرفتن از مارکسیسم روسی اما باعث نشد که رودنسون از مارکس و همچنین مارکسیسم انتقادی و مستقل نیز ، روی بگرداند.

در بیست و دو سالگی ، در آستانه ی جنگ جهانی دوم که اروﭘا در ثقل آن قرار گرفته بود، رودنسون به دلیل آشناییش با زبانهای عربی برای گذراندن خدمت سربازی به خاور میانه فرستاده شد و بدین ترتیب توانست آنچه را که در کتابها آموخته بود با زندگی در متن فرهنگ و مردم آن دیار به عنوان کتابدار کتابخانه، سردبیر نشریات علمی و مدرس تجربه کند. هفت سال بعد در سال 1947، ﭘس از سالها زندگی در خاورمیانه به ﭘاریس بازگشت. جنگ در اروﭘا ﭘایان یافته بود اما در این دوران ﭘدر و مادرش دستگیر شده و در اردوگاههای مرگ فاشیستها، در آشویتس درگذشته بودند.

در بازگشت از خاورمیانه، رودنسون به دلیل نداشتن تحصیلات منظم آکادمیک امکان تدریس در دانشگاه را نیافت. کتابدار کتابخانه ی ملی شد و تنها ﭙس از گذشت 7 سال بدنبال درگذشت استادش مارسل کوهن، زبانشناس و استاد زبان آمهاریک،  توانست جانشین او در "مدرسه عملی مطالعات عالی" که بعدها به "مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی" تغییر نام داد،  گردد. از 1959 تا 1972 رودنسون کلاسهای "مردم نگاری تاریخی خاورمیانه" را نیز عهده دار شد، درسی که با"جامعه شناسی کشورهای اسلامی" ژاک برک در آن سالها، تنها دروس اجباری دانشجویان و متخصصین خاورمیانه و آفریقای شمالی در ﭘاریس بود. از این زمان او محور اساسی تدریس و تحقیقات خود را جامعه شناسی کشورهای اسلامی و جوامع عرب قرار داد.

جامعه شناس دین  

به گفته ی پییر لوری ، استاد مدرسه عملی مطالعات عالی تحقیقات اجتماعی، رودنسون از اولین کسانی بود که با مطالعه ی تحول تاریخی جوامع اسلامی در علل رشد و توسعه ی بی سابقه ی این جوامع، و ایستایی و جمود بعدی شان اندیشید و انحطاط تمدن اسلامی را به پرسش کشید. در مصاحبه ای با مجله ی لوپوئن ﭘس از حوادث 11 سبتامبر که از او در خصوص نقش استعمار غرب در جوامع مسلمان سوال میکند، می گوید: "مسلمانان اغلب فراموش میکنند که آنها بودند که اول به عنوان رقیب تمدن غربی قدم به عرصه گذاشتند و تهاجم را آغاز کردند. اغلب کشورهای مسلمان امروزی در آغاز مسیحی بودند: مصر، سوریه، ترکیه... تا مدتهای زیادی مسلمانان قوی تر، ثروتمندتر و متمدن تر از غرب بودند. تنها پس از گذشت چندین قرن بود که اروپا توانست با زور و همچنین با ایده ها و تجارتش بر کشورهای اسلامی برتری بیابد. این فرایند از قرن 1300-1400 آغاز شد و اروپای مسیحی از سالهای 1800 سلطه ی تکنولوژیک خود را تثبیت کرد. "( رودنسون. 2001).


 در مطالعه ی دلایل انحطاط تمدن اسلامی، وی برخلاف گرایش مسلط بر شرق شناسی آن دوره ، که تحلیل شرایط اجتماعی این جوامع را با تفسیر اسلام آغاز میکرد، بر عوامل تاریخی، اقتصادی و سیاسی توجه نشان داد. رودنسون همواره در برابر تحقیقاتی که عامل مذهبی را عمده کرده و کلید فهم و تحلیل جوامع اسلامی قرار میدادند بر می آشفت و تاکید می کرد که همچنانکه نمیتوان سیاست لویی 14 را با تفسیر اناجیل توضیح داد، تحلیل سیاست دول اسلامی نیز صرفا از طریق ریشه یابی در آموزه های قرآنی، تحلیلی تقلیل گراست.از نظر وی بر محقق غربی مسلم است که در مطالعه ی شرایط اجتماعی رویکردی صرفا مذهبی ناکافیست اما در خصوص دیگری و مشخصا اسلام، محققان غربی گرایش دارند که شرایط و موقعیت کشورهای اسلامی را به آموزه های قرآنی نسبت دهند و بدین ترتیب عوامل اقتصادی سیاسی و اجتماعی را اغماض کنند. (فیصل ریاض. 2005). رودنسون بعدها نیز با تحلیل هانتینگتون در خصوص شوک تمدنها مخالفت کرد و به عنوان یک جامعه شناس، اسلام را واقعیتی متکثر و گسترده دانست که در هر دوره و در هر جامعه ای صورتها و کارکردهای مختلفی یافته بود. وی همواره خاطر نشان میساخت که موضوع کار جامعه شناس دنیاهای متفاوت اجتماعی ست و نه متن واحد مقدس، و در تفسیر متن نیز آنچه می بایست موضوع مطالعه ی جامعه شناسانه قرار گیرد اینست که این متن چگونه دریافت میشود؟ چگونه تفسیر میشود؟ چگونه ندیده گرفته میشود و نهایتا چگونه فراموش میشود.

از این رو نخستین کار ﭘژوهشی رودنسون به مطالعه و جمع آوری اسناد و مدارکی در خصوص خورد و خوراک اعراب اختصاص یافت.( رودنسون 1949).  ژان ﭘییر دیگر در توضیح انتخاب آشﭘزی به عنوان نخستین موضوع کار ﭘژوهشی، می نویسد: " ماکسیم رودنسون، به عنوان یک مارکسیست، به تبع مارکس و انگلس معتقد بود که " برای زندگی کردن باید نوشید و خورد و ﭘوشاک و مسکن داشت، و در نتیجه اولین امر تاریخی، تولید امکاناتیست که بتواند به این نیازهای اولیه ی انسان ﭘاسخ گوید"، ( مارکس و انگلس.1845) و همچنین از آنرو که شاگرد مارسل موس بود و آموزه های او، رودنسون را به سمت مطالعه ی تکنیک ها در مردم شناسی سوق داده بود و در نهایت در واکنش به محیط های اسلام شناسی آن دوره که همچون لویی ماسینیون مجذوب محافل عارفانه بودند، تصمیم گرفت که اولین کارش را نه به دین و عرفان، بلکه به آشبزی اعراب اختصاص دهد" ( ژان ﭘییر دیگر. 2004). این توجه به عینیت زندگی اجتماعی و وجوه مادی و اقتصادی جوامع، از مهمترین شاخص های آثار رودنسون بود.

" محمد" عنوان کتابی که وی در سال 1961 در خصوص زندگی پیامبر اسلام انتشار داد و امروزه یکی از مراجع اصلی تحقیقات اروپاییان است، نمونه ی دقیق چنین رویکردیست. این زندگینامه که انتقادات بسیاری را برانگیخت، تلاش خود را مطالعه و ارائه ی تحلیلی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از ظهور اسلام قرار داد،   مطالعه ای که وی در اثر بعدی اش تحت عنوان : "اسلام و سرمایه داری"( 1966) دنبال کرد و به نحوی یادآور کار ماکس وبر در خصوص نسبت اخلاق پروتستانی و روحیه ی سرمایه داری ست. در مقدمه ی این کتاب می نویسد: "من بنیانگذار دین را موضوع مطالعه ی خود قرار داده ام. مردی که عمیقا و صادقانه – لااقل بخش مهمی از زندگیش- مذهبی بوده است و حضور مستقیم و بی واسطه ی الوهیت را به روشنی احساس کرده است. به من خواهند گفت که به عنوان یک ملحد نمی توانم او را بفهمم. شاید! مگر فهمیدن چیست؟ با این وجود اعتقاد دارم که یک ملحد اگر به خود زحمت دهد، اگر حس تحقیر و ریا و احساس برتری خود را به کناری نهد، می تواند وجدان مذهبی را درک کند(...)من مطمئن هستم که یک انسان مذهبی،  قهرمان این کتاب را به نوعی دیگر درخواهد یافت. اما آیا بهتر ( از یک ملحد)؟ هیچ معلوم نیست!  بنیانگذاران ایدئولوژی ها،  به انسانها دلایلی برای زندگی دادند و وظایفی فردی یا اجتماعی به آنها محول کردند، و وقتی صحبت از ادیان بود، ادیان نیز به نوبه ی خود تاکید کردند ( و بیشتر اوقات خود نیز باور داشتند) که ﭘیامشان از ماورا جهان سرچشمه می گیرد و ادعا کردند که نمایندگان چیز دیگری جز بشریت هستند. ملحد ( در ﭘاسخ) به گفتن اینکه هیچ چیز اثبات نمی کند که این پیام ریشه ای فرا- انسانی دارد، اکتفا میکند، با این حال او دلیلی ندارد که نفس پیام را بی ارزش قلمداد کند. ملحد می تواند برای پیام ارزشی بسیار قائل شود. او می تواند در ﭘیام، تلاش قابل ستایشی برای فرا رفتن از شرایط انسانی ببیند. او حتی میتواند سرچشمه ی ﭘیام را در کارکردهای هنوز ناشناخته ی روح انسانی بیابد. گاه، من فکر می کنم ملحد می تواند تب و تاب اولیه ی ﭘیام را بهتر درک کند و خود را بدان بهتر تشبیه کند تا بیروان متعارف آن که برایشان این پیام تنها یک وسیله ی عادی کمکی ست که منتظرش بودند تاآنها را تسکین دهد، توجیه کند و به آنها اجازه دهد تا با وجدانی آسوده، به  زندگی ﭘیش و ﭘا افتاده ی خود، ادامه دهند. و اگر بخواهیم از کلمات تحسین برانگیز اﭘیکور به مه نه سه کمک بگیریم، به تبع او خواهیم گفت: کافر کسی نیست که خدایان عوام الناس را رد میکند. کافر کسی ست که تصور عوام الناس از خدایان را می ﭘذیرد"( رودنسون. 1961. ص15).

انتشار این دو اثر، واکنشهای زیادی را برانگیخت و  تاثیر شگرفی بر محیط اسلام شناسان و شرق شناسان آن دوره داشت. به گفته ی ژان ﭘییر دیگر،  "این دو اثر، مرزهای میان علوم اجتماعی و شرق شناسی از میان بردند و در سالهای 1960 چرخشی در مطالعه ی جوامع مسلمان ایجاد کردند: از این دوره به بعد دیگر تنها دین نبود که می توانست توضیحگر تکامل جوامع معاصر باشد ، آن چنانکه در آغاز توسعه ی این جوامع نقش محوری داشت، بلکه فرهنگ، سیاست و اقتصاد نیز از دین لاینفک قلمداد شدند."(دیگر.2004).

 با انتشار آثار دیگری چون " اسلام، سیاست و اعتقاد"(1993)، " میان اسلام و غرب"(1998)،" مارکسیسم و دنیای مسلمان"( 1972) و " جاذبه ی اسلام" (1980) ، رودنسون در کنار ژاک برک، ونسان مونتی، مونتگمری وات، هانری لائوست و هانری کربن ... در حلقه ی نادر جامعه شناسان و محققانی قرار گرفت که کشورهای اسلامی را موضوع کار خود قرار داده بودند، به اتصال دو کرانه ی غربی و شرقی مدیترانه اندیشیدند و کوشیدند تا در ﭘس این کثرتها، تنوعات و تفاوتها، کانون مشترک تمدن بشری را بازیابند و بدین ترتیب راهی که لوئی ماسینیون در غرب گشوده بود را تداوم ببخشند.

مبارز سیاسی

رودنسون اما خود را به آکادمی محدود نکرد و در جنبشهای سیاسی دوران خود نیز مداخله کرد. در ژوئن 1967 در شماره ی ویژه ی مجله ی " عصر جدید" که سارتر بنیانگذاری کرده بود " اسرائیل، یک امر استعماری؟ " را به عنوان یک ﭘرسش از افکار عمومی طرح کرد. آن هم در شرایط بس از جنگ جهانی دوم که افکار عمومی اروﭘا به شدت از واقعیت سیاستهای نژادﭘرستانه ی فاشیسم برافروخته بود و اخبار اردوگاههای مرگ هیتلری به نوعی سمﭘاتی را برای دولت اسرائیل بوجود آورده بود . سارتر بیش از او در سال 1948 به نفع تشکیل دولت یهود برای مقابله با روحیه ی ضد سامیگری که در اروبا رواج یافته بود موضع گرفته بود و سه سال ﭘیش از این مقاله، جایزه ی نوبل ادبیات را در حمایت از اسرائیل رد کرده بود. رودنسون به این پرسش جنجال برانگیز که عنوان مقاله ی مفصلش بود ﭘاسخی مثبت داد و سیاستهای اسرائیل را سیاستهایی استعماری خواند. رودنسون یهود تاکید میکرد که علت حساسیت و مشارکتش در این جنبش تنها به دلیل یهودی بودنش نیست بلکه احقاق حقوق فلسطینیان نیز او را به عنوان یک روشنفکر متعهد زمان خود به واکنش می خواند. رودنسون به عنوان مبارز ضد صهیونیستی که بارها از اهداف جنبش فلسطین حمایت کرده بود و صهیونیسم را " ویروسی در ﭘیکر یهودیت" قلمداد می کرد( رودنسون 1968)، تاکید می کرد که صهیونیستها در دو عرصه خطاکاربودند: نخست به این دلیل که به یهودیان سراسر جهان یک ایدئولوژی ناسیونالیست را به عنوان وجه لاینفک هویت یهود تحمیل می کردند و ﺴﭙس از آن رو که می کوشیدند قلمروی عرب را به قیمت اخراج و به زیر سلطه کشیدن ساکنینش، یهودی کنند. " در این مقاله رودنسون نوشت : " تعداد کمی از یهودیان مثل من هستند که احساس میکنند وظیفه ی خاصی در برابر مردم فلسطین که یهودیان حقشان را ﭙایمال کرده اند دارند. من ترجیح میدهم بدینگونه با یهودیت ﭙیوند بخورم". با این احساس تعهد بود که رودنسون از سال 1967 تا   که جنبش فلسطین تکوین یافت، تا سال 1978 " گروه مطالعات و عمل برای حل مساله ی فلسطین" را به همراه ژاک برک بنیاد گذارد و هدایت کرد.  پایان زندگی رودنسون سراسر افتخارات آکادمیک و علمیست. او در فرانسه نشان شوالیه لژیون دونور و افیسیه هنرها و ادبیاتها را دریافت کرد. 

میراث علمی این متفکر با بیش از دهها کتاب و صدها مقاله بسیار غنیست اما آنچه که از این میراث آموزاننده تراست، درسهای زندگی اوست. رودنسون محروم از تحصیلات آکادمیک، به دلیل فقر اقتصادی، زبانشناس شد و به بیش از سی زبان سخن میگفت. جامعه شناس دین شد و دهها اثر در خصوص جامعه شناسی کشورهای اسلامی منتشر کرد. انسان شناس شد  و به خورد و خوراک و زبان وباورهای عامه ی  جوامع عرب ﭘرداخت. مورخ شد و با رویکردی اجتماعی ، تاریخ قدسی بیامبران را روایت کرد. شرق شناس شد اما همزبان با ادوارد سعید  بازنمادهای هویتی محصول روابط قدرت را به مبارزه خواند، همه ی تعینات اجتماعی را در هم شکست و هر بار از آن فراتر رفت. یهود بود و ﭙدر و مادرش را در آشویتس از دست داد اما در عکس العمل به ویروس صهیونیسم مبتلا نشد. کمونیست بود و به حزب ﭙیوست اما به دگماتیسم حزبی دچار نشد و از آن بیرون آمد. از همه ی مرزها عبور کرد و همه ی  قالبها را به چالش خواند. و بدین ترتیب به گفته ی ژاک برک " غنای تکثر" را با " وحدت انسانی" ترکیب کرد.
  

 منابع : 

Jean-Pierre Digard, 2004. Maxime Rodinson. L'Homme, 171-172 - Musique et anthropologie

Mohammed Harbi. 2004 Maxime Rodinson, un marxiste face à l’islam 29 mai 2004 à 22:48,

Fayçal Riad . avril 2004.De quoi, de qui veut-on parler lorsqu’on utilise le mot « arabe » ?

Maxime Rodinson. 1949 Recherches sur les documents arabes relatifs à la cuisine. Paris, Geuthner (extrait de la Revue des études islamiques, vol. XVII).
Maxime Rodinson. 1961 Mahomet. Paris, Club français du livre.
Maxime Rodinson. 1966 Islam et capitalisme. Paris, Seuil.

Maxime Rodinson. 1967 «Israël, fait colonial ?», Les Temps Modernes, n° 253 bis.

Maxime Rodinson. 1968 Israël et le refus arabe, 75 ans d’histoire. Paris, Seuil
Maxime Rodinson. 1972 Marxisme et monde musulman. Paris, Seuil.
Maxime Rodinson. 1980 La Fascination de l’Islam, Paris, Maspero.

Maxime Rodinson. 1981 Peuple juif ou problème juif ? Paris, Maspero.

Maxime Rodinson. 1993 L’Islam : politique et croyance. Paris, Fayard.

Maxime Rodinson. 1993 De Pythagore à Lénine : des activismes idéologiques. Paris, Fayard.

Maxime Rodinson. 1998 Entre Islam et Occident. Paris, Les Belles Lettres.

Maxime Rodinson.2005 Souvenirs d’un marginal. Fayard. 2005 .


کتابشناسی رودنسون به زبان فارسی:

ماکسیم رودنسون. اسلام و سرمایه داری. ترجمه محسن ثلاثی. انتشارات شرکت سهامی کتاب جیبی. 1358.


Ecole nationale des langues et civilisation orientales
Amharique
Paul Rivet
Levy-Bruhl

Centre Nationales de Recherches Scientifique
Front populaire

Souvenirs d’un marginal

Marcel Cohen
Ecole pratique des  hautes études en sciences sociales

Ecole des hautes études en sciences sociales
Pierre Lory
le point
le point 05/10/01 - N°1516 - Page 74 -
Jean Pierre Digar
Ménécée
Jacques Berque
Vincent Montaigne
Montgomery Watt

Henri Laost

Henri Corbin

Temps moderns

GRAPP : Groupe de Recherches et d’Action pour le règlement du Problème Palestinien