Sunday 17 April 2011

موانع رشد یا ناممکن بودن جامعه شناسی دین در ایران


متن سخنرانی13 اردیبهشت. در همایش مسائل علوم اجتماعی ایران خبرنامه انجمن جامعه شناسی ایران. مهر و آبان 1385

موضوع این نشست را موانع رشد جامعه شناسی دین در ایران ﭙیشنهاد کرده اند. حقیقتش اما من می خواهم نه در موانع رشد بلکه از عدم امکان و ناممکن بودن جامعه شناسی دین در ایران سخن بگویم.

حدودا دو سال بیش، گروه جامعه شناسی دین در انجمن شکل گرفت و من مصمم بودم و هستم که در شکل گیری این گروه و شکل گیری رویکردی جامعه شناسانه به دین نقش فعالی داشته باشم. برایم غریب بود که در ایرانی که مسائل اجتماعیش چنین با دین بیوند خورده است، جامعه شناسی دین جایگاه کم و گرایشی تا بدین حد ضعیف در آموزش و پژوهشهای ما داشته باشد. اینست که می خواستم در جهت رشد این گرایش سهم کوچکی ایفا کنم. تجربه تشکیل این گروه البته که تجربه ی موفقی بود. یکی از فعالترین گروههای انجمن است و تا به حال سخنرانیها و مباحث بسیاری را برنامه ریزی کرده است اما، تجربه ی چند ساله من در کار جامعه شناسی دین در ایران، بارها مرا به بن بست کشانده و به اینجا رسیده ام که گاه فکر می کنم جامعه شناسی دین در ایران عملا امری ناممکن است. یا به تاریخ نظریات جامعه شناسان در خصوص دین و موقعیت دین در جهان تقلیل می یابد و تبدیل می شود به تاریخ عقاید و یا شرح و بسطی در خصوص موقعیت دین در جهان، یا زمانی که ﭙایش به ایران کشیده می شود، به ﭘژوهشی جامعه نگارانه در خصوص انواع دینداری ها تبدیل می شود و در هر دو حال در تحلیل دینامیسم حیات دینی در جامعه ی امروز، در برابر تکثر، تجزیه، باز ترکیب و تحولات این حوزه،  ناتوان یا خاموش می ماند. این ناتوانی یا خاموشی به دلیل موقعیت ویژه ی جامعه شناسی و همچنین موقعیت ویژه ی  دین در ایران است، به دلیل موقعیت خاص جامعه شناس دین و  خصوصا به دلیل شرایط و زمینه ی دینی جامعه و قدرت در شرایط امروز است و  این مجموعه،  کار را بر جامعه شناس دین سخت و اغلب محال می کند. توضیح می دهم:

1- جامعه شناسی در ایران،  به عنوان یک رشته علمی ، خود موقعیت شکننده ای دارد. جامعه شناسی به عنوان علمی که فرزند مدرنیته است، سرنوشتش با مدرنیته، با جوامع مدرن، با فرهنگ غربی و با نامهایی چون مارکس و وبر و دورکیم و زیمل و... بیوند خورده است. رشته ای جوان است، و از هر سو مورد سوال. برخی از منظر سیاست و دین جامعه شناسی را به عنوان یک رشته غیر خودی، غربی وماتریالیست مورد سوال قرار می دهند و برخی دیگر از منظر آکادمیک به عنوان رشته ای که مختص جوامع پیچیده ی مدرن است و در اجتماع سنتی ما ناکارامد است،  و دیگران،  با رویکردی فلسفی، تاریخی یا روانکاوانه... جامعه شناسی را تقلیل گرا و نزدیک بین می خوانند. این مجموعه جامعه شناسی را در صف مقدم رشته هایی در علوم انسانی قرار می دهد که باید اصلاح و تربیتش نمود و این شرایط موقعیت جامعه شناسی را به عنوان یک رشته ی علمی شکننده کرده است و جامعه شناس را ناگزیر که مدام در موقعیت دفاع از رشته قرار بگیرد.

2- دین در ایرانف به تعبیر دورکیم، هنوز در زمره ی محرمات و در قلمرو ممنوعه است. نمی تواند موضوع علم قرار گیرد. به تفسیر خود از خود بسنده می کند و در برابر تفسیر بیرونی از خود مقاومت می کند. هر بار که با رویکردی جامعه شناسانه،  کارکرد و سازمانها و گروهبندیهای دینی را در جامعه تحلیل می کنیم، ناگزیریم که  تفسیر دین از خودش را نیز  همزمان  ارائه دهیم. نمی توانیم به کار جامعه شناسانه بسنده کنیم. گویی رویکرد جامعه شناسانه یا کافی نیست و یا شبهه زاست و در نتیجه برای تکمیل و رفع شبهه از آن می بایست قرائت دین را نیز از موضوع مورد مطالعه ارائه داد. و از اینروست که در برابر یک اثر جامعه شناسی دین، ناگزیر ﭘاورقی می زنیم. به ترجمه جامعه شناسی ادیان ژان ﭘل ویلم که یک کتاب درسی جامعه شناسی دین در اروﭙا ست نگاه کنید. در برابر دو ﭘاراگراف مولف، مفسر دو ﭙاراگراف حک و اصلاح کرده است.

3- این موقعیت خاص در خصوص جامعه شناس دین نیز مصداق می یابد. جامعه شناس دین، به گفته ی بوردیو، یا دیندار است و یا دیندار سابق. اگر دیندار است، متهم است که نمی تواند فاصله ی انتقادی را که شاخصه یک رویکرد علمیست با موضوع مورد مطالعه خود ایجاد کند و در نتیجه جامعه شناسی دین در کار دیندار، نوعی صورتبندی عالمانه از ایمان مذهبی خویش است که به جامعه شناس اجازه می دهد که مزایای یک روشن بینی علمی را با مزایای یک ایمان مذهبی با هم جمع کند. و اگر دیندار سابق است، همواره شائبه سونیت داشتن و اینکه نمی تواند غیر جانبدارانه با موضوع کار خود برخورد کند بر سرش هست و اینکه تحقیق علمیش در جهت اثبات و تحکیم موضع امروزینش قرار می گیرد، و  اگر نه این و نه آنست کمتر احتمال آن می رود که جامعه شناسی، دین را موضوع مطالعه و کار خود قرار دهد. این بحثیست که بوردیو حدودا 30 سال ﭘیش به نحو دیگری در نشستی در خصوص جامعه شناسی دین طرح کرد. اما در ایران امروز به دلیل شرایط خاص یک جامعه انقلابی، سیاسی، دینی... این شرایط ﭘیچیده تر و بغرنج تر از 30 سال ﭙیش اروﭘاست. در نتیجه نسبتی که جامعه شناس ایرانی دین با جامعه شناسی دین برقرار می کند اغلب، نسبتی بغرنج و مساله ساز است و از این روست که به محض آنکه می گوییم جامعه شناسی دین می خوانیم، انگیزه هایمان مورد سوال قرار می گیرند و با ﭘرسش هایی از این دست  روبرو می شویم که شما خودتان چه هستید؟ دیندارید؟ بی دینید؟ منظور و هدف شما از مطالعه ی دین در جامعه چیست؟ چنانچه در جایی خواندم که در خصوص یک کتاب جامعه شناسی دین که اخیرا ترجمه شده است و من به عنوان یکی از منابع درسی پیشنهاد کرده بودم،  نوشته، این کتابیست که یک بیدین نوشته و یک بیدین ترجمه کرده و یک دیندار آن را درس می دهد!

4- شرایط دینی جامعه و قدرت سیاسی و همچنین زمینه ی انقلابی، در ایران چنان سنگین است که عملا کار را بر جامعه شناس دین ناممکن می کند. همه چیز از منظر " موضع"، "منفعت" و " انگیزه" ی  شما تحلیل می شود و در نتیجه مدام متهم می شوید! یا به اینکه می خواهید جامعه شناسی را دینی کنید و یا به اینکه می خواهید از دین تقدس زدایی کنید. در این شرایط جامعه شناس دین ناگزیر می بایست یا برای کسب اعتبار علمی خود و رشته اش، تعلقات خود را نفی کند و یا برای زیر سوال نرفتن دینداری خود، رویکرد جامعه شناسانه اش را حک و اصلاح کند.

5- در نتیجه، مثلا برداختن به مهمترین مسائل امروزی جامعه شناسی دین که عبارتند از سکولاریزاسیون، بازترکیب( recomposition ) و جهانی شدن( (globalisation، امری سخت اگر نگوییم ناممکن است. سکولاریزاسیون را اگر به عنوان یک فرایند تاریخی مورد بحث قرار دهیم از جانب دیندار  به سکولار بودن متهم می شویم و اگر با توجه به ظهور امر دینی از دهه 70 میلادی به بعد، و صور جدیدی که دین در جامعه ی مدرن به خود یافته، ﭙارادایم سکولاریزاسیون را زیر سوال ببریم از جانب غیر دیندار به این متهم می شویم که باز می خواهیم دین را از متن مدرنیته استخراج کنیم. اگر تجزیه و بازترکیب را که شاخص جدید دینداری در عصر ماست مورد مطالعه قرار دهیم از جانب دیندار متهم می شویم که " شبه دین" را به دین تعریف کرده ایم و اگر از "محصولات دینی مدرنیته"  حرف بزنیم از جانب غیر دیندار متهم می شویم که می خواهیم به هر قیمتی دین را در دنیای مدرن زنده نگه داریم. اگر در عصر جهانی شدن، از خروج دین از مرزهای ملی سخن گوییم و از اسلام اروﭘایی، عربی، آسیایی سخن بگوییم، و از ﭙدیده ی دین دو رگه، و امتزاج دینی، از جانب دیندار متهم می شویم که ارتودکسی را شکننده کرده ایم و اگر از "دین بی مرز" سخن بگوییم  از جانب غیر دیندار متهم می شویم که می خواهیم دین را جهانی کنیم.

در این شرایط، تنها مفر ظاهرا عرفان است، (ﭘلی میان فرهنگها) و یا رویکردهای ﭙدیدارشناسانه به دین(میرچا الیاد...) در هر حال جامعه شناس دین، شرایط امکان رشته ی خود را در ایران،  تنها با گذشت زمان و فاصله یافتن با زمینه و شرایط ملتهب اجتماعی می تواند فراهم کند. آینده ی این رشته که موضوع مطالعه اش تنوع اعتقادات، آیین ها، سازمانها و گروهبندی های مذهبی...برای فهم بدون قضاوت در خصوص آن است، در گرو زمان است. زمان به نفع ماست.